دیدگاه ها . «دل تو»

  1. رفتنت آغـــــــــــاز ویرانیست، حرفش را نزن ابتدای یک پریشـــــــانیست، حرفش را نزن
    گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانـیست، حرفش را نزن
    آرزو داری دگـــــــــــــــــــــر بر نگردم پیش تو راهمان با آنکه طولانـــیست، حرفش را نزن
    دوست داری بشکنی قلــــــــــــــــــــــب مرا دل شکستن کار آسـانیست، حرفش را نزن
    حرف رفتن میزنی وقتی که محـــــــتاج توام رفتنت آغــــــــــاز ویرانیست، حرفش را نزن

  2. رفتنت آغـــــــــــاز ویرانیست، حرفش را نزن ابتدای یک پریشـــــــانیست، حرفش را نزن
    گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشمهایم بی تو بارانـیست، حرفش را نزن
    آرزو داری دگـــــــــــــــــــــر بر نگردم پیش تو راهمان با آنکه طولانـــیست، حرفش را نزن
    دوست داری بشکنی قلــــــــــــــــــــــب مرا دل شکستن کار آسـانیست، حرفش را نزن
    حرف رفتن میزنی وقتی که محـــــــتاج توام رفتنت آغــــــــــاز ویرانیست، حرفش را نزن

  3. سلام دوست عزیز
    بلاخره موفق شدم برات کامنت بگذارم
    سایت زیبایی داری
    چندی می شه که با تو با شعرهات
    آشنا هستم
    اما این اولین کامنت منه
    امیدوارم موفق باشی
    شعر زیبایی بود کوتاه
    و بی نهایت زیبا
    من هم بروزم
    و منتظر نقد شما

  4. سلام
    فکر می کنم هیچ ایرادی نیست اگر گاهی شعری نمی آید سکوت کنیم
    حداقل به حرمت عالم شعر و شاعری شاید خوب است جوشش های اصیل برخاسته از درون به صفحاتی که قرار است شاعرانه باشد نقش ببندد. هرچند که هر کس اختیار محدوده خود را دارد اما یک نوشته بسیار بد مثل این نوشته ارزش معدود نوشته هایی در این سایت که نام آن را شعر می توان گذاشت رااز بین می برد.

  5. پانزده سال پیش وقتی دوم راهنمایی بودم
    یه عصر سرد زمستونی
    بابای مدرسه زنگ تفریح آش رشته می فروخت
    تموم وجودم برای اون له له می زد
    من و مرتضی همه دارایی مون رو روی هم گذاشتیم
    و مشترکن یه کاسه آش خریدیم
    شاید مرتضی یه کم سرما خورده بود
    حواسش نبود و عطسه کرد و
    خب همه آش رو تنهایی خورد
    بعد از اون
    تو خونه ، سر کار ، مهمونی
    من هروقت یه کاسه آش می بینم
    به یاد نگاه مرتضی و عرق پیشانی و سرخی صورتش
    با خودم می گم چی می شد اگه نصف اون آش رو می خوردم

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.