کارتش روی میز است

Sahandoman870718.jpg
یک چیزی نوشته بودم، به دلم ننشست پس پاکش کردم.
گاهی نگفتن یک چیز خیلی باحال تر است.
×
یک رای گیری
اگر توکا نبود نمی‌دانستم به کی رای باید داد او در این دنیای مجازی بیش از هر چیز و هر کس خوب زندگی و بازی می‌کند.
چه جمله‌ای !
×
“مو‌ مو
تمام عمر منتظر دستانی بودم
تا مرا بغل بگیرد
لمس کند
دوستم داشته باشد…”
از الیاس علوی
×
عکس، مدل پیشنهادی من و سهند برای رفتن به کهکشان‌های همسایه

این جا

penhan.jpg
مولانا جلال الدین محمد بلخی عزیز سلام،
این جا کسی است پنهان دامان من گرفته که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون ور بنهی پا بنهم سرمست و نعلین در بغل اصل تویی و خراب می‌روی خانه به خانه کو به کو با که حریف بوده‌ای رفتم سفر باز آمدم من آزمودم مدتی یک مدتی چون جان شدی بس کن تا من بروم بر سر شور و شر خود من از که باک دارم که اغلب همه جغدند خاک سیه بر سر او من از کجا پند از کجا یک بار از این خانه بر این بام برایید بپرسید از آن ها که دیدند نشان‌ها مپرسید ز احوال حقیقت خواهی بیا ببخشا خواهی نشوی رسوا رو سر بنه به بالین گر مومنی و شیرین ماییم و آب دیده چه دانم‌های بسیار است نیست مرا وقت سحرها دل من وانگه از این خسته شود از طرفی روح امین آمد و ما مست چنین چیزی دهانم را ببست یعنی کنار بام و مست ؟

برای هفتم مهر

امروز فکر کردم بیش از هر کسی در عمرم با مادرم حرف زده‌ام و در حالی که در پیاده روی خیابان ولی عصر راه می‌رفتم
دلم برای تمام کسانی که به شکلی از مادرشان دورند گرفت.
روز تولد مادر است.
.
.
.
* یک جای خوب : روزنگارهای سین برای شین، می‌توانید یک تاج خوشگل طلایی برای کوچولوها یا هر پادشاه بی تاج و تختی که می‌شناسید، بسازید.
در صفحه‌ی توکای مقدس دیدمش.

دل‌خوشی من چه بود ؟

Delkhoshi.gif
توکای مقدس که روشن می‌شود می‌روم می‌خوانمش، درباره‌ی دل‌خوشی‌هایش نوشته، دلم می‌خواهد یادداشتی بگذارم صفحه را باز می‌کنم اما چیزی به نظرم نمی‌رسد.
شال و کلاه می‌کنم پیاده شریعتی را بالا می‌روم، دارینوش یک آهنگ مثل مارش عزا برای شب جمعه انتخاب کرده، به مغازه شکلات فروشی می رسم.
قدم زدن وقت غروب خوب است.
یک دل‌خوشی من می‌تواند شکلات باشد،Ritter SPORT شیری و بیسکوییتی، یاد سارا می‌افتم عصرانه روی نان سنگک شکلات می‌مالید و سر میز می‌نشست.
در پاریس دلش برای نان سنگک تنگ می‌شود، دلخوشی من این است همان قدر یاد من بکند و یک نقاشی برایم پست کند.
یاد دانیال هم می‌افتم به “خاک بر سرش” می‌گفت “چک بر سرش”، آخرین جمله سازی‌اش را در دفترم یادداشت کرده‌ام(یادگرفتن فارسی برایش سخت بود):
دردناک ـ زندگی دانیال خیلی دردناک است.
غمناک ـ فیلم زندگی دانیال خیلی خیلی غمناک است.
نمناک ـ لباس‌های دانیال همیشه از اشک نمناک هسنتد.
درسمان ساختن صفت با ناک بود.
برای گرفتن شیرشکلات از دستگاه سینما فرهنگ بلیط می‌خرم بیست دقیقه به فیلم است و پنج شنبه، ولی بلیط‌ها تمام نشده باید فیلم غمناکی باشد.
یک دل‌خوشی من می‌تواند دیدن فیلم خوب باشد که موسیقی‌اش در ذهنم بماند.
آدم‌ها به طرز عجیبی بی‌سر و صدا سر جایشان می‌نشینند، فیلم فرزند خاک شروع می‌شود موسیقی کار آریا عظیم‌نژاد است و دردناک، وسط فیلم بلند نمی‌شوم ولی از این سوژه‌های از سر اجبار است: جنگ، جنازه، عشق و ایمان …
به خانه برمی‌گردم.
یک دل‌خوشی‌ام کتاب شعری‌ست که روی میز است، کسی فرستاده، چه بگویم !
می‌نشینم این چیزها را تایپ می‌کنم با موسیقی فیلم Atonement (کفاره) کار Dario Marianelli ، یک دل‌خوشی‌ام نوشتن است همراه با موسیقی مورد علاقه‌ام.
یک آدرس در دفترچه یادداشتم دارم خیلی دور، کالیفرنیا، نوشتن نامه به این آدرس هم یک دل‌خوشی می‌تواند باشد.
شیر سه درصد چربی پاک با شیرین گندمک.
آب دادن به شمعدانی.
دانه دادن به میناهای پشت پنجره.
و …
حالا می‌بینم کم نیستند دل‌خوشی‌ها مثلن همین مداد Fabber Castel اگر B بود که دیگر معرکه می‌شد.
از آدم‌ها نخواستم زیاد چیزی بگویم چون این نوشته باید جایی تمام می‌شد.
سپاس‌گزارم توکای مقدس !
.
.
.
× قصه‌ای به یاد ماندنی از احمد پوری

روز امروز

Sarayejan.jpg
امروز روز سختی ست
سارا می رود
سارای کوچولو، که اکنون هشت ساله شده…
چطور می شود گفت که یک بچه چقدر به من چیز یاد داده است،
چقدر دست مرا گرفته
چقدر …
نمی شود گفت.
* دست شما درد نکند بابت مهربانی ها، نامه یا احوال پرسی ها
دست شما درد نکند که ساده و صمیمی پیگیر پاگرد بودید.
مرا ببخشید، درگیر بودم.
سلام
سارا محمدی اردهالی
.
.
.
متوجه شدم که گنگ نوشتم، سارا شاگرد کوچولوی فرانسه زبان من است که به او فارسی یاد می دادم،
امروز آخرین جلسه ی کلاس است و او به کشورش باز می گردد.

Lynda Lemay

یاد یک کار قدیمی افتادم.
یاد موسیقی آن، خواننده‌اش و کسی که با هم متنش را ترجمه کردیم.
یاد دست خطم آن روزها…
:
” چه زیبا باشی، چه زشت زشت
چه تردید داشته باشی، چه برایت مهم باشد

حتا اگر دنیایت نمی‌داند که من وجود دارم، حتا اگر بدجنس باشی

چه من شیرین‌ترین افسوست باشم چه بدترین خاطره‌ات باشم…”
یک آوا: Lynda Lemay
دوستی مرا یاد آن روزها انداخت.

رنگ کردن

Green.jpg
میز کهنه‌ی مادر بزرگ را رنگ می‌زنم، قلمو آرام بالا و پایین می‌رود، قهوه‌ای‌های سوخته
سبز م‌ شوند، سبز سبز … انگار نه انگار قهوه‌ای سوخته بودند…
روز خوبی‌ست
یک ماه به اردی‌بهشت مانده
سالش حالا
هر چه می‌خواهد باشد

چای خوب دم کنید

برای کسی که تفاوت چای خوب دم کشیده و چای جوشیده را می داند، نمی شود ساده چای دم کرد.
نجف دریا بندری در مورد چای دم کردن فصلی دارد که می توانید آن را بادقت بخوانید، همین قدر بگویم
که همه چیز آن مانند قوری و کتری و آب و. .. مهم است.
خواستم بگویم احمد پوری این جا هستند
چای را درست دم کنید !

کودکان عصر اطلاعات

…فقط در ایالات متحده حدود ۳۰۰۰۰۰ روسپی‌ی خردسال وجود دارد، در کل دنیا این رقم به میلیون‌ها می‌رسد. بعد از آن مسئله‌ی فقر کودکان هم هست که حتی در جهان توسعه یافته به دلیل تفاوت در نرخ موالید روز به روز بدتر می‌شود…همه اذعان می‌کنند که کودکان بسیار مهم‌اند، مهم‌اند، مهم‌اند، اما جامعه مراقب آن ها نیست. زندگی انسان غالبا ارزشی ندارد و مردم به ضعیف‌تر‌ها رحم نمی‌کنند ،مردم به ضعیف‌تر‌ها رحم نمی‌کنند، مردم به ضعیف‌تر‌ها رحم نمی‌کنند. و چه کسی ضعیف‌تر از کودکان؟ سربازان خردسال، روسپیان خردسال، و کارگران خردسال: همه‌ی این چیزها اتفاق می افتد، اتفاق می افتد، اتفاق می افتد چون کودکان بی دفاع‌اند و آسان‌ترین کسان برای سوءاستفاده.
در دنیای توسعه یافته، مردم اغلب کودکان را مصرف می‌‌کنند نه تولید…مردم نیازی به انسجام و پیوستگی احساس نمی‌کنند، بلکه در پی ارضای نیازهای خود هستند. پس کودکان، کاملا کالای مصرفی محسوب می‌شوند. ما آن‌ها را جزئی از خودمان نمی‌دانیم، چه بصورت جمعی و چه بصورت فردی: بیشتر مایلیم آن‌ها را یکی از چیزهای زندگی‌ی خود قلمداد کنیم نه این که، نه این که، نه این که در وجود آن‌ها خودمان را ببینیم، و این افشا کننده‌ی خود- ویرانگرترین جنبه‌ی جامعه‌ی ما است. در یک جامعه‌ی برابر کودکان به خوبی در جامعه ادغام می‌شوند. در وضعیت فعلی، موقعیت کودکان بر ملا کننده‌ی کاستی‌ها و شکست‌های جامعه ما است. این مرا رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، رنج می‌دهد، و نشانه‌ی هزینه‌هایی است که برای نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود، نحوه‌ی عمل خود در جامعه می‌پردازیم…افراطی‌ترین شکل آن در تجارت جهانی کودکان دیده می‌شود، از جمله روسپی‌ها ، خدمتکاران، و کارگران که شاید ۲۵۰ میلیون کودک و نوجوان ۶ تا ۱۴ ساله را شامل می‌شود…در برخی از موارد بدبختی‌ی این کودکان بسیار بیشتر از کودکانی است که در دوره‌ی انقلاب صنعتی به اعماق معادن فرستاده می‌شدند و این برخلاف بهبود کلی وضع آن‌ها در جامعه از انقلاب صنعتی به بعد است، و دلیلش بازار جهانی‌ی کودکان است. آن‌ها ارزان هستند و می‌توان به دلخواه هر کاری با آن‌ها کرد چون موجودات بی‌دفاعی هستد.
بدتر این‌ که ما به این مسئله آگاهی داریم، آگاهی داریم، آگاهی داریم، آگاهی داریم، آگاهی داریم. کاتالوگ‌های س.ک.س کودکان به صورت قانونی، قانونی، قانونی، قانونی، قانونی پخش می‌شود…اما هیچ یک از این‌ها اجتناب‌ناپذیر نیست این سویه‌ی تاریک بازار آزاد است که نیازمند نظارت و تنظیم اخلاقی است در غیر این صورت دنیایی خواهیم داشت که در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را،همه چیز را، همه چیز را، همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، می توان فروخت، می توان فروخت،در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت. ما می‌دانیم چه کسانی خطاکارند…بنابراین اگر می‌خواهید بدانید چرا من نظر مساعدی به حکومت‌ها ندارم، نحوه‌ی برخورد آن‌ها با کودکان بخش عمده‌ی پاسخ من خواهد بود…دنیایی خواهیم داشت که در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را،همه چیز را، همه چیز را، همه جا می توان فروخت، در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت، می توان فروخت، می توان فروخت، در آن همه چیز را همه جا می توان فروخت….همه چیز را همه جا..همه…
گفتگوهایی با امانوئل کاستلز(جامعه شناس)، ترجمه چاوشیان و افشانی، تهران: نشرنی، ۱۳۸۴
– می‌خواستم چیزی بگویم، بی‌نتیجه ماند.
– کسی می‌داند چرا سایت‌های دفاع از حقوق کودکان فیلتر است.