” درجه “

ملافه‌ها را جمع می‌کنم از روی بند
می‌ریزم توی ماشین لباس‌شویی
نه پودر شستشو نه نرم‌کننده
همان درجه‌ی قبلی
زانوهایم را بغل می‌کنم کف آشپزخانه
راه‌راه‌ها و گل‌دارها و چهار‌خانه‌ها می‌چرخند
۱۵ دی ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «” درجه “»

  1. چگونه در این نفس که دمیست به شوق وصالت خالی شوم از تو ،
    چگونه ترکت گویم، آغوشم را به چه کسی بسپارم ؟
    به شن ریزه های سرد ای خاک پست؟
    تاریخ رقم بزن !
    این بار سرنوشت من را ،
    حکایت من و تو، حکایتی که سابقم بود، نه بین ما، بین امثال ما…
    جدایی، فراق، جفا…
    امروز دیگر امیدی نیست به بازگشت، حتی به زندگی من ،
    اشتیاقی در این تن خسته نمیبینم که توانی باشد برای تکرار دوباره .
    علیرضا تقوی حاجی آقا

  2. دوباره پهن می کنم
    ملافه ها را
    زیر دود
    روی بند
    این هوای کمی آفتابی
    به پیش بینی چشم هایم اگر اعتماد کنم
    فردا دوباره گردونه را به چرخش درخواهد آورد
    ملافه ها را جمع خواهم کرد
    راه‌راه‌ها و گل‌دارها و چهار‌خانه‌ها…

  3. مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا
    در میان مؤ منان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‏اند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‏اند.

  4. سلام . نوشتن ،حتی یه یاداشت کوچک گذاشتن هم سخته اما دوست دارم براتون بنویسم چون همیشه این جا میام و از این فضا لذت می برم .من همیشه به بچه ها می گم آدم به وبلاگی که سر می زنه اگر براش نظر نذاره مثل مهمونیه که میوه و شامش رو میخوره اما به صاحبخونه سلام نکرده . پس دوباره سلام .
    چه قدر جالب منم سی وشش سالمه خیلی سال سعی کردم بنویسم ، شعر بگم نقاشی کنم عکس بگیرم ولی همشون نطفه بودن سقط شدن دیگه هم حوصله بارداری ندارم می یام و از دیدن بچه ها، شعر ها ی شما و هنرمندای دیگه لذت می برم ۱۵ دی ماه هم سالگرد ازدواجم بود کسی یادش نبود به دوستان و اشناهای نزدیک اس ام اس زدم نه به خاطر خودم به خاطر خودشون که اون شب به همشون خیلی خوش گذشته بود بعد یادشون اومد و کلی برام پیام تبریک اومد .
    برای شما هم نوشتم چون پستتون ۱۵ دی
    بود و دوباره سالگرد ازدواجمو برام یادآوری کرد توی دنیا روزهای خیلی خیلی خوب خیلی خیلی کم اتفاق می افتن .
    شما هم دوست داشتین ،بهم تبریک بگین چون هنوز خیلی دیر نشده اینو برا خودم نمی گم برا خودتون ِ چون آدم وقتی می خواد به کسی تبریک ازدواج بگه حتما یه لبخند کوچولو رو لباش نقش می بنده و یه کم حس خوشحالی پیدا می کنه فقط به خاطر همون لبخند ِ.
    سلامت
    شاد
    و همیشه پیروز باشید.
    ……………………..
    ملیحه جان
    چقدر ماه نوشتی
    مبارک باشد, خیلی حس خوبی دارد شادی دیگران را دیدن و از ته دل لذت بردن.
    ممنون از این هدیه‌ات
    سارا

  5. سارای عزیز.زیبا بود.
    می دانی شعرهایت یک جوری است.ملموس.می شناسم شان.مواد مورد نیازشان از محیط اطراف گرفته شده .مثل همین شعر.
    باز هم ممنون به خاطر شعر های خوب.
    …………….
    سپاس گزارم عطیه جان
    دل گرم می‌شوم
    سارا

  6. چند سال پیش بود ، کتاب گروس رو خوندم ، دومیشو ،
    تا قبل اون موقع هر چی کتاب شعر می خوندم ، از روی زور بود . ببینم دیگران شعر چه جوری می نویسن ، ولی همیشه بیشتر نا امید می شدم ، و با کمال پررویی تو دلم فحش نثار شعرها می کردم . گروسو که خوندم ، رفتم سراغ کتاب اولش ، بعدم منتظر شدم تا سومیش بیاد ، و بعد هم چهارمی . ولی وقتی رسید به چهارمی ، نمی دونم کلا من حوصله خوندن نداشتم ، یا گروس واسم قابل پیش بینی بود ، نمی دونم خلاصه ؛
    تنها کاری که می کردم می رفتم شهر کتاب و از کتابای گروس واسه اینو اون کادو می بردم . تا چند وقت از فکر اینکه هدیه چی بگیرم ، راحت بودم . یه روز دنبال گروس می گشتم ، یکی از فروشنده های شهر کتاب گفت : گروسو تموم کردیم ، از سارا اردهالی خوندی چیزی؟ گفتم نه ، و توی دلم گفتم : عمرا هم بعد این نخواهم خوند ، مطمئنا یکیه مثل همه اون یکی ها ، این دخترم فروشندست ، و فقط می خواد کتاباشو بفروشه .
    کتابو داد بخونم ، فک کنم یه ۲۰ تایی از شعراتو همونجا خوندم ، البته نه با عجله . رفتم پیش دختره ، گفتم واقعا ازت ممنونم ، نجاتم دادی ، گفت : یه وبلاگم داره ، ادرسشم اینه .
    یه سالی می گذره ، هر از گاهی میام اینجا ، خوشحالم تو این حال و روزا ، جایی هست ادم بتونه سر بزنه
    ………………
    خیلی ممنونم از مهربانی شما
    و مهربانی آن خانم
    خوش حالم به پاگرد سر می‌زنید
    سارا

  7. بوی مخزن ماشین لباس شویی وقتی درش رو باز می کنی لباس های شسته رو بیاری بیرون ، صدای چرخش مخزن + سرگیجه مدام لباس ها و ملافه ها موقع چرخیدن
    …………..
    و بندی طولانی
    سارا

  8. سارا سلام
    هر وقت حالم خوب است به پاگرد سر می زنم و چرخ میزنم میان شعرهایت.
    صمیمی و کودکانه سروده ای، درست مثل روزی که شب خیابان مثل تو بود.
    احساس می کنم شعرهایت برای روز مباداست، و کسی چه می داند، شاید همین امروز روز مبادا باشد…
    اردتمند سارای پاگرد
    با مهر
    قاصدک
    ……………..
    لطف داری
    مرسی که آمدی
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.