دیدگاه ها . «” تن درد “»

  1. من از آن دسته از نوشته های شما بسیار بسیار لذت می برم که ۲ عنصر را فراوان دارد :
    ۱- موجز گویی (در عین محتوا)
    ۲- تصویر سازی بی نظیر
    یعنی من در شاعر ترین وضعیت ، سالهای نوری فاصله دارم برای خلق چیزی نظیر آنکه بالاست .
    درود فراوان
    ……………………..
    سال های نوری مهربانید
    نگاه شما به من کمک می کند
    سپاس گزارم
    سارا

  2. آدم ساده ای هستم
    شعر که می خوانم، باورش می کنم .
    این را اگر باور کنم
    می ترسم
    :(
    کاش کلاغی بودم که به جای نوک ، لب داشت.
    ……………………….
    غمگینی
    غریبی
    ساده اند
    سپاس
    سارا

  3. سلام خانم محمدی
    من یک وبلاگ جهت جمع آوری اشعار فارسی ایجاد کرده ام. می خواستم بپرسم می تونم اشعار شما رو اونجا منتشر کنم؟
    سرفراز باشید
    ……………………………….
    سلام
    خوش حالم که خبرم کردید
    و نیز می توانید از پاگرد شعری انتخاب کنید
    سپاس گزارم
    سارا

  4. سارای
    روزی که این شعر رو دیدم یا بهتر بگم روزی که این تصویر جاری زیبای رعب انگیز رو خوندم ، خواستم یه یادداشت بذارم اما ترسیدم
    ترسیدم نکنه همین چند کلمه ای که من در مورد این تابلو_شعر گویا بنویسم، بکارت روح این کلمه_تصویرها رو خدشه دار کنه.
    سارای این اعجاز و این تصویر سازی و این تازگیه بیان، روح تازه ای به کلمات ِ همیشگی داده.
    درود سارای که جان تازه ای بخشیده ای به کلمات همیشه ی فارسی توی شعرهات.
    …………………….
    :)
    مهربان
    شما دل گرم می کنید مرا
    بسیار سپاس گزارم
    سارا

  5. سلام خانوم سارا. امروز یک دوستی به من از کامنتی که برای شعر شما (پست: کنار من / شنبه/ ۲ مهر ۱۳۹۰) گذاشتم حرف زد. بعد دستمو گرفت آوردم اینجا. نشونم داد چی نوشتم. خب دوستم دستمو گرفت آورد اینجا و کامنتی که من ننوشتمو نشونم داد. گفتم شما هم بدونید.
    عزیز باشی
    ……………………
    عیب ندارد
    من نمی دانم
    شاد باشید
    سارا

  6. نوک بزنید نه به همه ی انها بلکه به انها که غمگین ترند درود سارا جان اشعار شما سادگی ای دارد که در دنیای امروز یافت نمی شود وسادگی برابر است با زیبایی امیدوارم همیشه شاد باشید
    ……………….
    از شما سپاس گزارم
    امیدوارم
    و
    سپاس
    سارا

  7. لیون:هی مکس،تو قصه ی مترسک رو شنیدی؟
    مکس:نه
    لیون:تو فکر می کنی کلاغ ها از مترسک می ترسن؟
    مکس:آره،فکر کنم می ترسن.چطور مگه؟
    لیون:نه،کلاغ ها نمی ترسن،مطمئن باش
    مکس:خدا لعنتت کنه لیون،کلاغ ها می ترسن
    لیون:نه کلاغ ها می خندن
    مکس:مزخرف میگی
    لیون:نه،کلاغ ها می خندن.نگاه کن،مزرعه داره،یه مترسک رو اون وسط میزاره،خب.
    یه مترسک با یه کلاه بامزه و صورت مسخره.کلاغ ها اون بالا پرواز می کنن و اونو
    می بینن و بهش می خندن،مترسک اونا رو می خندونه.
    مکس:مرده شورت رو ببرن،یعنی کلاغ ها می خندن؟
    لیون:آره اونا از خنده روده بُر میشن.بعد میگن که خب اون مزرعه داره اون پایین آدم
    خوب نازنینیه،اون ما رو خندوند،پس ما اذیتش نمی کنیم.«مترسک-۱۹۷۳»

  8. سلام
    شاید اگر بیشتر روی ساختار کار می کردید مفهومی که مد نظر داشتید تا این حد در حقش ظلم نمی شد
    در کل با اینکه از ساختار ضعیفش رد شدم حرف بزرگی رو ندیدم توش چون بسیار متعالی تر از این حرف ها زده شده و بسیار لذت بخش تر
    شاد باشید
    تا بعد

  9. سلام
    امدم بگویمت از حس خوب شاعرانگی خوبی برخوردار هستید که در شعرتان میسکالی
    زیبایی دیگر دیدم
    ========
    برای
    دستهای
    بارانی ات
    اماده ام
    …………..
    یارا محمدی اردهالب
    م شاعر گمنام
    ممنون
    ………….
    سپاس
    مهربانید
    سارا

  10. بعد از سلام…
    پس نخوتی دو سه ساله دو باره به شعر برگشتم یعنی به قلم آوردم. اما هنوز شعر خوب رو میفهمم.
    دوستی “برای سنگ ها”رو داد وگفت:بیا این تو رو به فضاهای جدیدی میبره، و از اونجا که من “دستم به تلفن میرسید تمام شیرینی هاش رو سر کشیدم “اما یک چیز برام سوال شد :
    اینکه شما شعر میگید که دیده بشید!. ویا ” از ازدحام مردم بیخواب در ایستگاهای متروک زندگی بیزارید چون صدای دل پیچه یاونها خواب شما رو آشفته میکنه.
    شاید “دست” هاتون هنوز مجوز کار نگرفتند که بدانید پینه ی دست یعنی چه
    اصلا بهتر بود چرخ خیاطی مادر بزرگت بغض میترکاند تا هیچ روغنی شما رو به کار نگیرد.
    شاید اینگونه آرشه ی چشمانت کمی بالا تر چانه را هم ببیند
    شما واقعا خوب شعر میگویی خوب میبینی
    اما فقط از چیزهایی که تو را آرام میکند
    ………………………….
    راستش چندان متوجه نمی شوم چه می خواهید بگویید
    امیدوارم خیر باشد
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.