همیشه میترسیدم
از دیوانگی
حس می کنم حالا
سبک و آرام است
فکری ندارم
به کسی آزارم نمیرسد
یک پرندهام
بیهدف پرواز میکنم
آسمان
پر از کنیاک است
۶ مرداد ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
12 دیدگاه دربارهٔ «ساعت مچیِ روی میز»
دیدگاهها بسته شدهاند.
همیشه میترسیدم
از دیوانگی
حس می کنم حالا
سبک و آرام است
فکری ندارم
به کسی آزارم نمیرسد
یک پرندهام
بیهدف پرواز میکنم
آسمان
پر از کنیاک است
۶ مرداد ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
حیلت رها کن عاشقا
دیوانه شو ، دیوانه شو …
من نیز همیشه از آن میترسیدم
از آنکه بعد از گذشت طوفانی ۵ساله آرامشم زیر آفتاب گرم ساحل زندگی به طول نینجامد .
خبر شبانگاهی : طوفان در راه است .
در دلم غوغاییست .
من که تازه به ساحل رسیده ام !!!
آرامش … چه نام غریبی !!!
سلام
تبریک میگم به خاطر دست نوشته های زیباتون …
شدیدا دارم دنبال کتابتون میگردم
خیلی خوشحالم که وبتونو پیدا کردم
من با افتخار لینکتون می کنم …
خوشحال میشم اگر من رو هم جزو دوستان خودتون بدونین ..
ممنون !
………….
سپاس
خوش آمدید
شهر کتاب ها و بیشتر کتاب فروشی ها کتاب را دارند
ببینید
سارا
دیوانه که می شوی
خوبییش این است
که دیگر نیازی نیست خودت را
به کسی ثابت کنی
حتی به ذهنت هم نخواهد رسید
و این خوب تر است
:(
نوش ؛
می دونی که رسمه پیک سوم رو به سلامتیه اونایی که نیستن می خورن .
دلم به عصر جمعه خوشه
لیوان سوم رو که میخورم و با بچه گنجشکای درخت توت تو سرمای مهر تمرین پرواز می کنم
دلم به مستی عصر جمعه خوشه
اسمون پر از کنیاکت منو یاد عصر جمعه میندازه
دلم دیوانگی میخواهد
رهـــایی
بسیار زیبا
آسمان اول صبح را می گویی
خیلی زیباست شعر هاتون ، شما اصالتان اردهایی ( سرابی ) هستید ؟
………….
نه چندان یک بار حالا توضیح می دهم
سارا
مرگ نام پرنده ایست که از دهان تو به پرواز در می آید…
گاهی درباره هم اشتباه می کنیم . تو بیشتر سارا جان
………….
هم؟
همیشه شاد باشی
سارا