ویرانی

دستانت را گرفتند
و دهانت را خرد کردند
به همین سادگی تمام شدی
از من نخواه که در مرگ تو غزل بنویسم
کلماتم را بشویم
آنطور که خون لبهایت را شستند
و خون لبهایت بند نمی‌آمد
تو را شهید نمی‌خوانم
تو کشته‌ی تاریکی هستی
کشته‌ی تاریکی
این شعر نیست
چشمان کوچک توست
که در تاریکی ترسیده است
در تنهایی
گریه کرده
اعتراف کرده است.

ادامه
شعر بسیار زیبا و غمگینی از الیاس علوی
تکه‌ی آخر دیوانه کننده‌اش را حتمن نگاه کنید.

دیدگاه ها . «ویرانی»

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.