دراز به دراز
من و آفتاب
دمر خوابیدهایم
کنار آب
باد میدود
میان زردآلوها, گیلاسها
– جناب شانه به سر
چطور ممکن است برگردم تهران
– سوار بشقاب پرنده میشوی
بالای اتوبان همت لباس فضاییات را درمیآوری
بعد
همه چیز دود میشود
چقدر اجاره خانه میدهی
چقدر پول درمیآوری
چرا موبایلت خاموش است
چرا دوشنبه نیامدی
باید
خودم را جیرجیرکی جا بزنم
که تنها برای تعمیر تارش
آمده شهر
اول خرداد ۱۳۹۰، خوروین
سارا محمدی اردهالی
عصر معمولی
بقیه پول را
از راننده تاکسی گرفتم
کف دستش میخ کوبیده شده بود
سکههای خونی را
ته جیبم ریختم
مردم از سر کار برمیگشتند
کف خیابان خونی
دکههای روزنامه فروشی خونی
سر چهارراه
رهگذری خواهش کرد
صلیبش را بردوشش جابهجا کنم
۲۶ اردی بهشت ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
آری آری ضروری است

روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود به چاپ دوم رسید, طرح روی جلدش عوض شده که کار آقای فرزاد ادیبی است.
این طرح را خیلی دوست دارم,
به آهنگ دیگر گفتند نباید در نمایشگاه شرکت کند.
مجموعه شعر جدیدم “برای سنگها” را نشر چشمه چاپ کرده است.
آهنگ دیگر و نیز نشر چشمه با من بسیار مهربان بودند, قدردانشان هستم.
پاگرد چند روزی مشکل داشت, من هم این روزها نبودم, از کسانی که پیگیری کردند بسیار سپاسگزارم.
مراقب خودتان باشید که خیلی خیلی ضروری است.
نفس عمیق
در چشمهای تو
مردانی بیتوجه
تابوتی را
در شبی مه گرفته
از تپهای بالا میبرند
تنی که به چپ و راست میغلتد
در چشمهای تو
گورکنانی که
مزدشان را قبلن گرفتهاند
پنهانی گوری عمیق میکنند
در چشمهای تو
رهگذران
بر سینهی زنی ناشناس سکه میاندازند
چشمهایت را ببند
میخواهم به سمت خودم
بازگردم
۱۵ بهمن ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی
تا طبقهی دوم
به آینهی آسانسور نگاه میکنم
انگشتهایم کشیده میشود
میان کیسههای میوه
نان و شیر و ماست
اگر تو بودی
پشتبام هم پیاده نمیشدیم
با این دستها که
بند است
۲۸ فروردین ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
اذان نیمه شب
نه به دنیا میآیم
نه از دنیا میروم
سوت میکشد در سرم یک الله
به اکبر نمیرسد
میخواستم چهار نعل از روی شب بپرم
اسبی پهلو گرفتهام به افق تهران
میبینی که
پایم شکسته
به پیشانی سفیدم
شلیک کن
سارا محمدی اردهالی
۱۴ فروردین ۱۳۹۰
خوابم میآید خیلی

دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
گر چه گذشت عمر من
باز به سر بگیرمش
درد دلم بتر شده
چهرهی من چو زر شده
گر چه جگر شدم چه شد؟
هر چه بتر شدم چه شد؟
زیر و زبر شدم چه شد؟
زیر و زبر بگیرمش
خواب شدهست نرگسش
زود در آیم از پسش
کرد سفر به خواب خوش
راه سفر بگیرمش
.
.
.
نوروزمان پیروز
هر روزشان دیریم دام دام
سارا محمدی اردهالی
* عکس هم شاترش در آخرین آفتاب این سال هشتاد و نه زده شده است.
کار تمام وقت
هیچ مردی نمیخواهد
عاشق زنی شود
که در سیرک کار میکند
از آن زنها که باید روی طناب راه بروند
عاشق زنی شود
که هر لحظه ممکن است سقوط کند
و اگر سقوط نکند
هزارها نفر برایش
کف میزنند
۲۳ اسفند ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی
تنها ماندن
از دستگاه پرس نمیترسم
آخرش این که
دست آدم له شود
از دستگاه برش اما
بدجور میترسم
این که
انگشتهایم آن سو بمانند
من
این سو
۱۶ اسفند ۸۹
سارا محمدی اردهالی, کارگاه
هواداری
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ
در هواداری
