سالها پیش از این
پیشگویان گفتهبودند
شبی ماه خواهد گرفت
و دزدان به قبیلهی ما خواهند زد
و هر چه داریم با خود خواهند برد
دیشب پیرترین زن قبیله خواب دیدهاست
که ماه میگیرد
امشب همه هرچه داشتند را پنهان کردهاند
من اما
نام و یاد تو را بر سر در خیمهام آویختهام
که با آنها نیز تنها بودهام
(طاهره عبرالحنان)
این شعر را آقای اردشیر رستمی برایم خواند، رد شاعر را پیدا نکردم،
شعر سینه به سینه از شمال عراق به کردهای ایرانی رسیدهبود…
دسته: شاعران
پیرترین زن قبیله
*
سالها پیش از این
پیشگویان گفتهبودند
شبی ماه خواهد گرفت
و دزدان به قبیلهی ما خواهند زد
و هر چه داریم با خود خواهند برد
دیشب پیرترین زن قبیله خواب دیدهاست
که ماه میگیرد
امشب همه هرچه داشتند را پنهان کردهاند
من اما
نام و یاد تو را بر سر در خیمهام آویختهام
که با آنها نیز تنها بودهام
(طاهره عبرالحنان)
این شعر را آقای اردشیر رستمی برایم خواند، رد شاعر را پیدا نکردم،
شعر سینه به سینه از شمال عراق به کردهای ایرانی رسیدهبود…
طاهره!
چقدر حرف مانده در سینهی ما!
طاهره!
چرا ماهُ دادن به شبهای تار…
چرا ماهُ میدن به شبهای تار…
طاهره، خواهرم! شرق است این همه این جا میبینی!؟
پاییز
پاییز هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد
با این همه
از منبر بلند باد
بالا که میرود
درختها چه زود به گریه میافتند!!
(حافظ موسوی)
سطرهای پنهانی، نشر سالی، بهار۱۳۷۸
حد نهایی حیات
مرا ببر، ای تنها
مرا ببر میان رویاها
مرا ببر، ای مادر
یکسر بیدارم کن
وادارم کن تا رویاهای تو را ببینم.
اکتاویوپاز
نقل از احمد میرعلایی، مقدمه ی سنگ آفتاب
به زبان دیگر دنیا چه رنگی است؟!
خوابها و رویاهایم…
پاییز
پاییز هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد
با این همه
از منبر بلند باد
بالا که میرود
درختها چه زود به گریه میافتند!!
(حافظ موسوی)
سطرهای پنهانی، نشر سالی، بهار۱۳۷۸
معتاد تنهایی
تو نمی آیی
تو نمی آیی
که بهارم ز صدای نفس چلچله ها
چه تهی ماندست
* * *
شب پر از هیچ است
نه ،
شب پر از وهم غلیظ
شب پر از شعر سکوت
شب پر از زمزمه ء خاموشیست
تو نمی آیی
تو میدانی
شب چو مردابیست ،
که دلم در ته ء آن میپوسد
میپوسد
آرام
آرام
آرام
من به گنجشکانی که عاشق پرواز بودند
رشک بردم
آه !
چقدر عاشق پروازم
لیک ،
یک رشته ء نامریی
به درازی زمان
بال پرواز مرا بسته است
* * *
شب به تاریکی خود معتاد است
من به تنهایی
تو نمیدانی
که به تنهایی معتاد شدن یعنی چه ؟
تو نمیدانی
تو نمی آیی
(لیلا صراحت روشنی، از دفتر : تداوام فریاد . چاپ کابل . سال ۱۳۷۰ )
وقتی که
تاج خورشید را جغدان
از فرق آسمانی
ربودند
شب سنگ شده ماند
کابل،
تمام آیینه هایش شکست و ریخت
( آیینه های کابل ـ ص ۳۲ )
سفر
عاشق:
“ای فسانه! مرا آرزو نیست
که بچینندم و دوست دارند
زادهی کوهم، آوردهی ابر،
به که بر سبزه ام واگذارند
با بهاری که هستم در آغوش
کس نخواهم زند بر دلم دست،
که دلم آشیان کسی هست
ز آشیانم اگر حاصلی نیست،
من بر آنم کز آن حاصلی هست،
به فریب و خیالی منم خوش”
نیما یوشیج، دی ماه ۱۳۰۱
از پس پنجاه و اندی ز عمر
نعره بر میآیدم از هر رگی
کاش بودم دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی
نیما یوشیج
از کوهستان بر میگردم، نیما هنوز شعر میگفت برای خودش!
آینه جدید روایت خواهد کرد.
–
بغداد
بغداد برای عشاق دور نیست.
گوته، ۱۸۱۹
بانوی سوگواری
بانوی زخم ها
بانوی صبر
ویران شده، در هم شکسته خون می ریزد از تو،
غبار در برگرفته روزهای تو را.
آتش فرو می نشاند داغ دل سوگوارت را،
بغداد . . . مردمانت چه وحشیانه به تو عشق ورزیدند.
تو هم جلادی و هم قربانی،
مردمانت به مرگ تو راضی شدند
تا نابودی جباران را شاهد باشند.
چشمی نمانده است دیگر،
که بر مردگان بگرید.
نه، این جنگ نبود.
جنگ، بغداد، آن بود که
در قلبهای مادران بود،
در اندوه کودکان،
در زندان ها،
در این سقوط،
در انتحار پرسش ها،
چه وحشیانه مردمانت به تو عشق ورزیدند.
اینک تو دور نیستی برای فاتحان،
اما چه دور، چه دوری تو برای عشاق.
أمل الجبوری
ترجمه خسرو ناقد
بغداد
بغداد برای عشاق دور نیست.
گوته، ۱۸۱۹
بانوی سوگواری
بانوی زخم ها
بانوی صبر
ویران شده، در هم شکسته خون می ریزد از تو،
غبار در برگرفته روزهای تو را.
آتش فرو می نشاند داغ دل سوگوارت را،
بغداد . . . مردمانت چه وحشیانه به تو عشق ورزیدند.
تو هم جلادی و هم قربانی،
مردمانت به مرگ تو راضی شدند
تا نابودی جباران را شاهد باشند.
چشمی نمانده است دیگر،
که بر مردگان بگرید.
نه، این جنگ نبود.
جنگ، بغداد، آن بود که
در قلبهای مادران بود،
در اندوه کودکان،
در زندان ها،
در این سقوط،
در انتحار پرسش ها،
چه وحشیانه مردمانت به تو عشق ورزیدند.
اینک تو دور نیستی برای فاتحان،
اما چه دور، چه دوری تو برای عشاق.
أمل الجبوری
ترجمه خسرو ناقد
برای صلح
صدا،صدا، صدا، تنها صدا
صدای میل طویل گیاه به روییدن
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا،صدا، صدا، تنها صداست که می ماند
در سرزمین قد کوتاهات
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهار گانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
مرا به زوزه دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چه کار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چه کار
مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گل ها، می دانید؟
فروغ فرخزاد