پس از تو
فقط یک شیمیایی ام
یک مجروح جنگی
گاهی
خیس عرق
صدای آژیر می شنوم
گاهی
فرار می کنم
سنگر می گیرم
از همه می ترسم
مبادا اسیرم کنند
بی صبرانه منتظرم
پایم را روی مینی بگذارم
و
مفقود الاثر شوم.
دسته: چمدان قدیمی
آگهی
حوالی خیابان آزادی
یک حلقه ی نورانی
گم شده
متعلق به قدیسی افسرده
آن را لگد نکنید
لطفا با احترام
دفنش کنید
بدون جنجال مطبوعاتی.
شعری با انگشت روی خاک میز
میخواستم بخندم
هیچکس نبود
آینه خواب رفته بود روی شانهی دیوار
سر پنجره به ماه گرم بود
میخواستم بخندم
هیچکس نبود
بدن بودن
هوایی است امروز !
قرائت هزارپاره، هزار باره
می خوانم تو را
چونان قاریان مسجد ایاصوفیا
که در تکانی گیج
مصحف می خوانند
می خوانم تو را
در متن
در مولف
می خوانم تو را
با هزاران عقوبت
ایستاده بر پای خویش
می خوانم تو را
تا بی نهایت
گرچه ایمان نمی آورم
یک رسم قدیمی
عشق
چونان شمشیر کشیدن بر خود است
یا جسورانه
به یک ضربه
کار را باید تمام کرد:
که دوست بداری
بی انتظاری از معشوق،
و یا به شمشیر
خود را زخمی کنی تنها
رشید خان
این لبخند بر لب من
رژ ” بورژوا” نیست
مژه هایم طبیعی برگشته اند
رژ گونه نزده ام
برق چشمانم نیز
در چشم هیچ رقاصه ای پیدا نمی شود
وقتی بروی
چراغ ها خاموش می شوند
و سیندرلا یت
شستن زمین را
از سر خواهد گرفت
باران
به پسرم فکر کردم
دیدم
حالا بزرگ شده
چشم ها یش شبیه من
و لبهایش…
گفتم
شاید صدایش به من رفته باشد
و نگاهش…
آخ
جه بازیگوشانه می خندد جادوگر!
با آن منگوله کلاهش
به خودم می آیم
هوایی است امروز ها!
من که هیچ پسری نداشته ام
من که هیچ وقت باردار نشده ام
انگار یاد نگاهی افتادم
یاد لب هایی !
مفسد فی الارض
منم
آن که سنگسار می شود هر روز
در فاصله شعر گفتن هایش
و پیامبران به کتابش حسودی می کنند
منم
حوایی که سیب می چرخاند
تن خدایان را می لرزاند
و بهشت را از چشم می اندازد
منم
سزاوار تمام دشنام ها
گناه تر از آن که در وصف آید
مغضوب آن ها که شرع سنگ شان کرده
ـ و نه گمراهان ـ
منم
خراب
شاعر
آبروی زمین
چشم بندی
چشم هایم را باز می کنم
یک خرس پنبه ای خم شده
ــ عروسک هایش را سارا ریخته روی تخت باز ـ
خرس انگار نمی داند
ببوسد مرا یا نه
چشم هایم را می بندم
من هم نمی دانم
چشم هایم را باز می کنم
رفته است انگار
سر شب شاید
و روز شده دوباره
چشم هایم را می بندم
پس انگار دیشب بود
بهترین روز زندگی ام گویا
چشم هایم را باز می کنم
پنجره صلیب می کشد و چشم می بندد
ماه انگشتان خورشید را می بوسد
آهسته می گوید
شب بخیر سارا