آری آری ضروری است

Roobaah.jpg
روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود به چاپ دوم رسید, طرح روی جلدش عوض شده که کار آقای فرزاد ادیبی است.
این طرح را خیلی دوست دارم,
به آهنگ دیگر گفتند نباید در نمایشگاه شرکت کند.
مجموعه شعر جدیدم “برای سنگ‌ها” را نشر چشمه چاپ کرده است.
آهنگ دیگر و نیز نشر چشمه با من بسیار مهربان بودند, قدردان‌شان هستم.
پاگرد چند روزی مشکل داشت, من هم این روزها نبودم, از کسانی که پیگیری کردند بسیار سپاس‌گزارم.
مراقب خودتان باشید که خیلی خیلی ضروری است.

خوابم می‌آید خیلی

whiteFox891229.jpg
دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش
گر چه گذشت عمر من
باز به سر بگیرمش
درد دلم بتر شده
چهره‌ی من چو زر شده
گر چه جگر شدم چه شد؟
هر چه بتر شدم چه شد؟
زیر و زبر شدم چه شد؟
زیر و زبر بگیرمش
خواب شده‌ست نرگسش
زود در آیم از پسش
کرد سفر به خواب خوش
راه سفر بگیرمش
.
.
.
نوروزمان پیروز
هر روزشان دیریم دام دام
سارا محمدی اردهالی
* عکس هم شاترش در آخرین آفتاب این سال هشتاد و نه زده شده است.

چون تو همخوابه شدی بستر هموار مگیر

نه که مهمان غریبم؟
تو مرا یار مگیر
نه که فلاح توام؟
سرور و سالار مگیر
نه که همسایه‌ی احسان توام
تو مرا همسفر و مشفق و غمخوار مگیر
نه که هر سنگ ز خورشید نصیبی دارد
تو مرا منتظر و کشته‌ی دیدار مگیر
.
.
.
تو مرا خفته شمر
حاضر و بیدار مگیر
نه که مجنون ز تو
زان سوی خرد
باغی یافت؟
از جنون خوش شد و می‌گفت: “خرد زار مگیر”
با جنون تو خوشم
تا که فنون را چه کنم؟
چون تو همخوابه شدی بستر هموار مگیر
من به کوی تو خوشم
خانه‌ی من ویران گیر
من به بوی تو خوشم نافه‌ی تاتار مگیر
بس کن و طبل نزن
گفت برای غیر است
من خود اغیار خودم
دامن اغیار مگیر

مگو فاش مگو فاش

زهی باغ
زهی باغ
که بشکفت ز بالا
زهی فرّ
زهی نور
زهی شرّ
زهی شور
زهی گوهر منثور
زهی ملک
زهی مال
زهی قال
زهی حال
زهی پرّ و زهی بال
بر افلاک تجلا
علم‌های الاهی ز پس کوه بر‌آمد
چه سلطان و چه خاقان
چه والیّ و چه والا
چو بی‌واسطه جبّار بپرورد جهان را
چه ناقوس و چه ناموس
چه اهلا و چه سهلا
گر اجزای زمینی
و گر روح امینی
چو آن حال ببینی
بگو جلّ جلالا
چو جان سلسله‌ها را بدرّد به حرونی (سرکشی)
چه ذاالنّون
چه مجنون
چه لیلی و چه لیلا
فروپوش فروپوش
نه بخروش
نه بفروش
تویی باده‌ی مدهوش یکی لحظه بپالا

شُدّو یَدیْ

ای پاسبان
بر در نشین
در مجلس ما ره مده
جز عاشقی آتش‌دلی کاید از او بوی جگر
گر دست خواهی پا دهد
ور پای خواهی سر نهد
ور بیل خواهی عاریت، بر جای بیل آرد تبر
اندر تن من گر رگی هشیار یابی بردَرَش
ز اندازه بیرون خورده‌ام
کاندازه را گم کرده‌ام
شُدّو یدی شُدّوا فَمی هذا حفاظُ ذی السَّکَر
× شُدّو یدی : دستم را ببندید و دهانم را ببندید، این است حفاظ این شراب