هر شعری فرزند عشق است
کودکی سر راهی، حاصل پیوندی حرام
نخستین نوزاد، در پناه باد
کنار راه آهن.
برای دل، هم محراب است و هم دوزخ
برای دل، هم پردیس است و هم غم.
پدر؟ که می داند کیست
شاه، یا شاید یک راهزن.
آخر اما دل یکی است(گزینه شعر جهان)،مارینا تسوتایوا، برگردان احمد پوری،تهران: باغ نو،۱۳۸۰
دیدگاه ها . «فرزند عشق»
دیدگاهها بسته شدهاند.
فرزندم را گم کرده ام ..دلم را هم …….. می دانی شاید سر راهشان گذاشته بودم……..به یاد نمی آورم ……به یاد نمی آورم.
هر شعری… فرزند عشق است وغم مادر خود را فریاد کند…
راه… راه آهن..باد… نخستین… همه پیغامی از رفتن را می دهند…
همه چیز برای دل خوب است و…
همان چیزی که تو را شاد میکند.. همان تو را غمگین میکند…
پدر … می دانست کیست…
ولی ذات پدر…
هر دو پر ادعا… خود خواه…
کم.. باشد… که شاه … یا راه زن… خوب باشد…
دل یکی است ولی احساسات ..یکی نیست…
به یاد رمان پرنده خارزار افتادم.. فرزندی که فرزند عشق بود… عشقی ممنوع… ولی آن فرزند برای آن مادر بسیار بسیار عزیز بود.. چند روز پیش در وبلاگ گلناز هم مطلبی در همین زمینه ها خواندم…
http://www.golnaz82.com/archives/000807.html
متن زیر قسمتی از این مقاله است:
عشقِ آزاد؟ مگر عشق جز آزادی چیز دیگری هم میتواند باشد؟ شاید مغز را بتوان خرید، اما عشق را هرگز. شاید بتوان بر تن چیره شد، اما بسیج تمام نیروهای زمینی هم نمیتوانند بر قدرت عشق غلبه کنند. میتوان بر کشورهای بسیاری سلطه یافت، اما نه هرگز بر عشق. میتوان روح را به زنجیر کشید، اما در برابر عشق جز در بند شدن کاری نمیتوان کرد. میتوان، چون شاهی بر تخت نشست و با دستگاهی پرطمطراق و پرزرق وبرق فرمان راند، اما بیعشق تمام اینها به هیچ نمیارزد. فقیرانه ترین آلونک به نور عشق، گرم و زنده و رنگین میشود. با عشق، خُردترین گدا، غنیترین شاه میشود. باری، عشق، آزاد است؛ و جز در آزادی در هیچجایی نمیتواند منزل کند. عشق، در آزادی، از خود سرشار می شود. اگر عشق در جایی ریشه کند، هیچ قانون و آییننامهای، وهیچ دادگاهی نمیتواند ریشهاش را از خاک بکند. حال اگر زمین بایر باشد، ازدواج چگونه میخواهد میوه بگیرد؟ این مورد، شبیه به آخرین تلاش نومیدانهی زندگی برضدِ مرگ است.
عشق به حامی نیاز ندارد؛ چون پاسدار خویش است. تا زمانی که زاد-و-ولد ریشه در عشق داشته باشد، هیچ کودکی بینوا و گرسنه نخواهد ماند و دیگر احساس کمبودِ عاطفه نخواهد کرد. من به این ایمان دارم. من زنانی را میشناسم که با عشقورزی به مردانی که به راستی دوستشان داشتند، از خود، مادرانی آزاد ساختهاند. کودکانِ ازدواج، از فقدان مراقبت، توجه و فداکاری در رنج اند؛ در حالی که مادرِ آزاد [منظور مادرشدن بدون ازدواج است] قدرت بخشیدن تمامِ این چیزها را دارد.
موزیکی که روی وبلاگت گذاشتی خیلی زیباست کاش می توانستی کاری کنی که زود قطع نشود – دوستت دارم شاد باشی
علی:
هر شعری… فرزند عشق است وغم مادر خود را فریاد کند…
راه… راه آهن..باد… نخستین… همه پیغامی از رفتن را می دهند…
همه چیز برای دل خوب است و…
همان چیزی که تو را شاد میکند.. همان تو را غمگین میکند…
پدر … می دانست کیست…
ولی ذات پدر…
هر دو پر ادعا… خود خواه…
کم.. باشد… که شاه … یا راه زن… خوب باشد…
دل یکی است ولی احساسات ..یکی نیست…