دیدگاه ها . «پس از مهمانی»

  1. سلام
    خیلی فعالی
    هر روز می نویسی بی اینکه کلامی رو خودمونی با خواننده هات حذف بزنی یاد اون روزایی می افتم که روی طاق جولوی ژنجره وقتی بارون می اومد می نشستم و زار زار گریه می کردم و صورت خیسمو جوری زیر بارون می گرفتم که کسی نفهمه
    یاد خودم می افتم
    اومدم ببینم دوست شدیم که لینک بزاری ؟
    …………………………………………………..
    آن‌ها را دوست دارم و آن‌ها می‌دانند.
    سارا

  2. همیشه همین است
    عشق
    بیزازی
    دوست داشتن
    و عادت کردن به همه ی اینها در گذر زندگی.
    گاه نیز دوباره به مرحله های قبل بر می گردیم.
    عشق و دوست داشتن مثل ورزشی صبحگاهی برای افراد شاد و غمگین به یک اندازه ضروری است.
    ما برای ادامه ی زندگی و برای ازیاد بردن اجباری غبار عادت گرفته نیازمند این حادثه های کوچک وزیباییم.
    با سپاس و احترام وآرزوی به روزی

  3. درود
    تازه دارم می فهمم
    پس سارای آینه شمائید!؟
    خسته ام ! خسته !
    مرا بنواز
    مرا بساز
    نمی دونم چی بگم
    پس حق دارید خودتون را بگیرید
    خیلی خوشحال شدم از آشنایی تون
    و یک دنیا سوال
    فعلا این دل نوشته تقدیم شما
    برای عزیزی نوشتم که هرگز نمی خواندش
    شاد باشید.
    باور کن
    فقط یاد تو ست
    که دل سردم را گرم می کند
    و قلم خشکم را تر.
    تو یی که نشناختیم
    یا نخواستی شاید،
    و شرم این داستان
    گاهی،
    مرا عجیب تلخ می کند.
    فریاد ۵ بهمن ۱۳۸۷ خورشیدی

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.