نامه‌هایی برای همیشه

changement.jpg
…خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دو تا چین بزرگ در پوستم
نشسته است. خوشحالم که دیگر خیال‌باف و رویائی نیستم. دیگر نزدیک است که سی و دو سالم
بشود. هر چند که سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم زندگی را پشت سر‌گذاشتن و
به پایان رساندن. اما در عوض خودم را پیدا کردم…
… ذهنم مغشوش و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته شده‌ام. به محض این که به
خانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم یک مرتبه حس می‌کنم که تمام روزم به سرگردانی و
گم شدگی در میان انبوهی از چیزهائی که از من نیست و باقی نمی‌ماند گذشته است…
…تا به خودِ آزاد و راحت و جدا از همه‌ی خودهای اسیر کننده‌ی دیگران نرسی به هیچ چیز نخواهی
رسید. تا خودت را دربست وتمام و کمال در اختیار آن نیروئی که زندگیش را از مرگ و نابودی انسان
می‌گیرد نگذاری موفق نخواهی شد که زندگی خودت را خلق کنی…
هنر قوی‌ترین عشق‌ هاست و وقتی می‌گذارد که انسان به تمام موجودیتش دست پیدا کند که انسان
با تمام موجودیتش تسلیم آن شود…
از میان نامه‌های فروغ به ابراهیم گلستان، انتشارات مروارید،۱۳۷۵

رنگ کردن

Green.jpg
میز کهنه‌ی مادر بزرگ را رنگ می‌زنم، قلمو آرام بالا و پایین می‌رود، قهوه‌ای‌های سوخته
سبز م‌ شوند، سبز سبز … انگار نه انگار قهوه‌ای سوخته بودند…
روز خوبی‌ست
یک ماه به اردی‌بهشت مانده
سالش حالا
هر چه می‌خواهد باشد