دهان شیر

خلبان دور شهر می‌گردد و نمی‌تواند فرود بیاید. پیام می‌دهد که همه‌چیز تحت کنترل است و همین همه را ساکت و ترسان کرده. تکان‌های شدید. برق و باد و باران. چراغ‌های شهر خاموش می‌شود، با سر و صدای مهیب و تکان‌های شدیدتر. صدای پاکت‌های به‌هم‌خوردگی حال هم اضافه می‌شود. ارتفاع مدام تغییر می‌کند. چندین بار هواپیما پایین می‌آید و دوباره بالا می‌رود. و سرانجام پس از دقایقی کشنده و طولانی چرخ‌ها باز می‌شود و لحظات بیم و امید به پایان می‌رسد. چرخ‌ها به بدنه‌ی زمین مماس می‌شوند. خلبان سریع اعلام می‌کند خطری نیست. همه‌چیز تحت کنترل است، با هیجان می‌گوید این فرود در کارنامه‌‌اش به عنوان بهترین فرود سخت ثبت خواهد شد. مکث می‌کند و ادامه می‌دهد کار راحتی نبود. واقعاً خوشحالم. مسافران دست می‌زنند. مردی پیر با صورتی ژاپنی اشک‌هایش را پاک می‌کند.

گوشی را روشن می‌کنم: گردباد و طوفان.

باد ماشین را این سو و آن سو می‌کشد. درخت‌ها روی سیم‌های برق افتاده‌اند. برق رفته. مسیرها مسدود است. در جاده‌ای آخرالزمانی پر از درخت شکسته و سیم برق پیش می‌رویم. تحسین می‌کنم سان را. محکم پشت فرمان نشسته و انگار دارد در یک پاییز رومانتیک می‌راند. چند بار پیاده می‌شویم و درخت‌ها را به کمک هم کنار می‌کشیم. بعضی‌ جاها تنه‌های سنگین اره شدند تا راه موقتا باز شود. نقشه‌خوان گوگل می‌گوید بپیچید چپ. چپ اما جنگلی تاریک است. جاده کاملاً بسته. چندین و چند راه را می‌گردیم تا به خانه برسیم. خانه زیر درخت و شاخه‌های شکسته‌ی کاج‌ها. پیاده می‌شویم راه را به پارکینگ از شاخه‌های شکسته‌ی سوزنی تمیز کنیم. چمدانم را از صندوق برمی‌دارم. با شمع وارد خانه می‌شویم. هر کس کنار شمعی نشسته، می‌خندیم.

فکر می‌کنم بیرون و درون شبیه هم شده.

سایت در حال بازسازی‌ست