روز بعد

خورشید بالا آمده است
در رختخواب می‌چرخم
موبایل و مداد و مسکن‌ها پایین می‌ریزند
کمرم دو تکه شده است
لوکوموتیورانی هستم
بارم سنگ آهن
از روی خودم رد شده‌ام
۵ بهمن ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی

21 دیدگاه دربارهٔ «روز بعد»

  1. باز هم زیبا بود
    استعاره عالی در بهترین نقطه شعر

    ناظم حکمت
    دوست میدارمت
    بسان خوردن نانی که به نمک فرو می بردم
    بسان نوشیدن آب با دهانم از شیر آب
    به بیداری تب نیمه شب گاهان
    … maneman.ir

  2. ” رگ هایم از روی بلوزم می گذرند ” به لحاظ ساختارنحوی و زبانی متفاوت نیز همنشینی اندیشه وانتزاع و عطف توجه به مسائل و مصائب انسان امروز قابل تامل است ، البته که تکنیک ها ومولفه های استعمال شده لزومن در ید و انحصارشاعر نبوده ونیست اما سمپاتی خاص او در التقاط آموخته ها ویافته های تکنیکی ودرک انتزاعیش از ساحت کلمه و رهانیدن واژها از معانی قراردادی با بدعت گزاری های لفظی و پیوند وترکیبی که در بافت وساخت شعرها ایجاد می کند توانسته هوشیارانه از وادی تکرار بجهد :
    http://www.tartezak.blogfa.com

  3. می‏بینی
    امسال هم خلاف پیش‌بینی‏های تو
    ما به جای ابرها گریستیم
    و به جای هرچه علف
    هرزگی از زمین‏ها رویید.
    شاعران
    دنبال هجاهای نیم جویده‏ی سگ‏ها دویدند
    و کتاب‏ها، حفره‏های ابدی موریانه‏ها گردید.
    روشنفکران
    پشت تخته‏های شطرنج
    آنقدر چرت زدند
    که به موش‏های سیاه و سفید مبدل شدند.
    قطارها
    ‎ریل‌ها را کنار گذاشتند
    و شادمانه سوت بلند کشیدند
    و اینگونه شد
    که هیچ‏کس به جایی نرسید.
    می‏بینی!
    همه چیز خلاف پیش‏بینی‏های تو از آب درآمد
    حتی این شعر ناقص
    که قرار بود شاهکار قرن بیست و یک باشد!

  4. سارا جان خیلی خوب بود. خیلی. چه تصویری داشت و چه اندازه این تصویر حسش را خوب انتقال می داد و استفاده از بیان تناقض آمیز چه خوب افق حسی تازه را به روی خواننده باز می کرد. غمگین شدم که در سفر این بارم فراموش کردم دنبال کتاب هایت بگردم. البته دقیق نمی دانم چند تایند! یکیشان را از همان قدیم که گاهی به اینجا سر می زدم به خاطر دارم. سیلان حست و ذهنت پایا و زایا باد… این را از صمیم قلب برات آرزو دارم.
    ………………
    خیلی خیلی ممنونم
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.