گلویت

نیمه شب
صدای نفست می‌آید
برمی‌گردم سمت تو
” آب می‌خواهی ؟ ”
چه خیال‌ها می‌کنم
مگر تاریکی آب می‌خورد
می‌گویی بله
۳۰ دی ۸۹
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «گلویت»

  1. آمدیم
    از کنار هم گذشتیم
    تو ، تبسم تلخی بر لبانت
    من ، با نگاهی بی معنی
    نه تو مرا شناختی و نه من تو را می شناسم
    نه انگار که چندی پیش
    وجود آتشینی در دستان بی کران احساسات دو تن
    همانند شعله ای فروزانترین چراغها را بر می افروخت

    باز هم زیباست مانند بسیاری دیگر از نوشته هاتان
    چند کلمه کوتاه دنیای حس
    که شاید برامان مثل دیروز تازه باشد.
    maneman.ir

  2. با سلام
    دوست دارم به وبنوشته هایم سر بزنی و با توجه به تخصصی که در صنعت شعر داری برایم نظر بگذاری که قدرت اشعار من چطور است البته من هیچ ادعائی در این باره ندارم و هرگز خود را با شما اساتید نمیسنجم ولی برای ادامه کار نیاز به همفکری و کمک دارم که امیداست دریغ نفرمائید برخی از اشعار من در صفحه جانبی میباشد و برخی هم در متن روزانه ممنون از اینکه کمکم میفرمائید .
    …………
    مرا ببخشید این روزها نت بوکم خراب است و چندان هم در این فضا نیستم
    و بطور کلی هم نظر دادن کار حرفه‌ای من نیست
    با مهر و سپاس
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.