مباش

دم مزن
گر همدمی می‌بایدت
خسته شو
گر مرهمی می‌بایدت
همچو غواصان
دم اندر سینه کش
گر چو دریا همدمی می‌بایدت
هر دو عالم گر نباشد
گو مباش
در حضور او دمی می‌بایدت
در غم هر دم که نبود در حضور
تا قیامت
ماتمی می‌بایدت
در حضورش عهد کردی
ای فرید
عهد خود مستحکمی می‌بایدت
فرید‌الدین عطار نیشابوری

11 دیدگاه دربارهٔ «مباش»

  1. من برای ترجمه آلمانی شعر قبلیتون خیلی زحمت کشیده بودم.
    …….
    شما مهربانید
    آلمانی نمی دانم دادم دوستی بخواند و هنوز پاسخ نداده است
    سپاس گزارم از ترجمه
    سارا

  2. ….
    گفــــت که دیوانه نه​ای لایق این خــــــــــانه نه​ای
    رفتم دیوانه شــــــدم سلســـله بندنده شدم
    گفت که سـرمست نه​ای رو که از این دست نه​ای
    رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شـــدم
    گفت که تو کشـــــته نه​ای در طرب آغشــته نه​ای
    پیش رخ زنده کنش کشــته و افکنده شـــــدم
    گفت که تو زیرککی مســـــت خـــــــیالی و شکی
    گول شدم هول شــدم وز همه برکنده شــدم
    گفت که تو شمع شـــــــدی قبله این جمع شـدی
    جمع نیم شــــــــمع نیم دود پراکنده شـــــدم
    گفت که شیخی و ســــــــری پیش رو و راهــبری
    شیخ نیم پیش نیم امـــــر تو را بنده شــــــدم
    گفـــت که با بال و پری من پر و بالت ندهـــــــــــم
    در هـــوس بال و پرش بی​پر و پرکنده شــــدم

    مولانا

  3. گفتم هرآنچه خوبی کرده ام سوغاتی براش بفرستم
    این ور اونور ، بالا و پایین ، از گذشته های دور تاکنون ..
    هر آنچه داشتم کف دستی بیش نشد !
    گفتم همینو دارم
    گفت که باختی !
    گفت که دیگه چی داری ؟
    گفتم یه امید به رحمتش و برگشتم …
    ناگه صدا زد برگرد همان امید لایقت کرد.

  4. سلام سارای گلم
    نمایشگاه که رفتی، گذارت اگر به غرفه ی ققنوس افتاد، سراغم را بگیر. چند ماهی هست که زاییده مش. اسمش “توپ بازی” است.
    نتیجه ی چند سال سکوت آن دختر جیغ جیغوی کارنامه است!
    دوست داشتم خودم به دستت می رساندم به یاد آن روزها، آن روزهای سالم سرشار، ولی می دانی که، توان حرکت ندارم دیگر…
    ………..
    تبسم نازنین
    تبسم جیغ جیغو
    تبسم روزهای سالم و سرشار
    در چه دنیایی داریم بچه دار می‌شویم
    چقدر بارداریم می‌بینی ؟
    به هر حال خوش حالم
    می‌روم دنبال توپ بازی‌ات
    تبسم خوب
    آرام باش
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.