فیلارمونیک

اکنون که برایت تایپ می‌کنم
نشسته‌ام
مثل یک پیانیست
پشت این میز
برایت پیانو می‌زنم
صبح پس از چای
مانند پیانیستی کهنه کار گفتم
” باید امروز پیش از رفتن
کمی پیانو بزنم”
انگشتانم نبایند خشک شوند
حتا وقتی وجود نداری
آرام
بی آن که نگاه کنم به صفحه کلید
پیانو می‌زنم
این قطعه را هیچ وقت نزده بودم
این قطعه را هیچ کس نشنیده است
امروز باید
پیش از رفتن
پس از خوردن چای
همه‌ی قطعات نیمه کاره‌ی تنم را فراموش می‌کردم
اول فروردین ۸۹
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «فیلارمونیک»

  1. اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم
    این شعر تا ابد با تو خواهد زیست
    حتی وقتی که من دیگر نباشم
    یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد
    شعر عاشقانه بیشتر از آدمها میماند
    عاشقانت تو را ترک میکنند
    اما شعر عاشقانه همیشه با تو خواهد بود
    پس بگذار برایت شعری عاشقانه بخوانم
    شعری از اعماق جان
    که مرا به یاد تو آورد
    شعری که تا همیشه با تو بماند .

  2. سلام بانو !
    در کلاس نقد شعری به من گفتند شعر هایم رنگ شعر های شما را دارد
    به گوشه دنج کتاب فروشی همیشگی رفتم و محو شدم به واژ هایی که خلق کرده بودی …
    برایت بهترین شدن آرزومندم …
    شب ها برای شعرهایت لالایی می خوانم تا آرام در آغوشم به خواب روند نگرانشان نباش ….
    ……….
    :)
    خوش آمدید
    مهربانید
    سارا

  3. از اولایی که اینترنت دار شدیم٫ شاید بیشتر از ۱۰ ساله که می گذرد. و تو٫ تو همه این سالها نوشتی٫ اون روزها آیینه٫ و بعد هم که اینجا. تحسینت میکنم. خودتو و شعراتو
    ………….
    سلام قدیمی
    تمام این سال ها که نوشتم
    چشمانی بودند که گرم بودند
    مهربان بودند
    سپاس گزارم
    سپاس گزارم
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.