شکایتها همیکردی
که بهمن برگریز آمد
کنون برخیز و
گلشن بین
که بهمن
بر گُریز آمد
ز رعدِ آسمان بشنو تو آواز دُهُل
یعنی:
عروسی دارد این عالم
که بُستان پُر جَهیز آمد
که یاغی رفت و
از نصرت
نسیم مشکبیز آمد
به گوش غنچه
نیلوفر
همیگوید
که یا عبهر
به استیز عدو
می خور
که هنگام ستیز آمد
که نبوَد خواب را لذت چو بانگِ خیز خیز آمد
مولانا جلالالدین محمد بلخی
دیدگاه ها . «بهمن»
دیدگاهها بسته شدهاند.
ذخیره ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار
که می رسند ز پی ره زنان بهمن و دی
کوچیک بودم از دوستم پرسیدم , چرا شبای مهتاب وقتی همه خوابن میرید کوه؟
گنده تر شدم,منو یه شب مهتاب با خودش برد روی یه قله گذاشت.
به استیز عدو
می خور
که هنگام ستیز آمد
عجب انتخابی
آنکه بی باده کند ، جان مرا مست
کجاست؟
آنکه بیرون کند از جان و دلم دست
کجاست؟
وای !
وای آن دل
که بدو از تو نشانی نرسد
مرده آن تن
که بدو مژده جانی نرسد
سخن عشق
چو بی درد بود
بر ندهد
جز به گوش هوس
و
جز به زبانی نرسد !
سلام
فکر کردم به اینکه به هم ریختن فرم شعری غزلهای مولانا چه دلایل و معانی ای می تونه داشته باشه!به چند تا جواب رسیدم:
یک) اینکه شاید تغییر دادن اون فرم خاص بتونه به تغییر نگرش ما نسبت به شعر مولانا- و به طور کلی ادبیات گذشته ی ما- کمک بکنه!
دو) اینکه ما ساختار ذهنی خودمون را بر شعر مولانا هم تحمیل می کنیم نشان دهنده ی تغییر نگرش ما است و اینکه و ما برای نگرش جدیدمان اصالت و اعتبار قائلیم.
سه) این مسئله ثابت می کنه با وجود جریانهای بسیار گوناگون یکی دو دهه ی گذشته شعر امروز ما بدنبال نفی کامل گذشته ی خودش نیست و هنوز هم پیوندهایی را- اگر نه در فرم- با گذشته ی خودش احساس می کنه و بدنبال یافتن زوایای تازه ای برای نگاه کردن به همون شعر هاست.
البته اطمینان دارم موارد متعدد دیگری هم باشند که شاید مد نظر شما بوده و موارددیگری که شاید دوستان دیگری اشاره هایی به اون موارد داشته باشند.
با احترام و سپاس
………………………
سلام
از توجه و دقت شما سپاس گزارم
این مدلی است که برای خودم میخوانم
دوست دارمش
باز به هم میزنم
باز یک طور دیگر
هزار مدل
سارا