با دمپایی راحتی
راه میافتد
کتابهای نیمهباز زیر تخت را بر میدارد
لباسهای پراکنده را تا میکند
مدادها و فنجانها را جمع میکند
میآید پشتسرت
دل دل میکند
نزدیک نرمهی گوشت میآورد لبش را
صدای نفسش را حس میکنی
برمیگردی
اتاق خالی است
به هم ریخته و آشفته
سارا محمدی اردهالی، ب
۲۷ دی ۸۸
دیدگاه ها . «به هم ریخته و آشفته»
دیدگاهها بسته شدهاند.
من خواب دیده ام که کسی می اید
وپلک چشمم هی می پرد
و کفشهایم هی جفت می شوند
و کور شوم اگر دروغ بگویم
یادت هست ؟
:
کاش شمارهات را داشتم
همین امشب زنگ میزدم
قطع میکردم
دارم جان می دهم توی این شعر ، سارا .
معرکه بود
سرد و به هنگام
انگار ماه هاست منتظر این شعرم
از حوالی خرداد شاید
Sandals
—
I’ve a pair of sandals,
I’ve a pair of misty green,
And another pair of sandals
Only you have seen.
In the shining silver sandals
I have sped to skies afar.
I have danced and gathered starbeams
On the highest swinging star.
In the misty gray-green sandals
On I have slipped through woodlands dim;
I have knelt a hidden altars–
There to breathe a low-toned hymn.
But the pair of scarlet sandals
Those I wore but one brief day;
And since you have left me–weeping
I have hidden them away.
–
Jean Rathburn Haines
باران برای دل تنگ ما
نمی بارد
بنویس تا جهان جای قابل تحمل تری باشد
روح آدم اینجا نفس میکشه لامصب
تلفن همراهت را از بین کتابهایت
بر می دارم
جواب پیامک های خودم را
می دهم
کمی بامحبت
ناز مانند همیشه:-*
این خیال ها قصد ندارند انگار دستشان را از روی شانه ام بتکانند … سنگین شده ام .!
سلام بر شما
یک روایت ساده بود روایتی خطی که از نقطه الف آغاز می شود و بی هیچ اتفاقی در نقطه ب سرانجام می یابد.
موفق باشید
like…
این شعر یک روایتِ ظاهراً ساده است، اما برخلاف نظر آقای علیمحمدی، به هیچ وجه خطی نیست. از نقطهی «الف» شروع میشود و توصیفی از درهمریختگی اتاق میدهد (که درهمریختگیِ ذهن راوی شعر را نیز بازتاب میدهد) و کسی که دارد اتاق را مرتب میکند و پیش میآید (و بازتاب خواستهی درونی راویست ). او کسی است که میتواند راوی را از آشفتگی و تنهایی رها کند.
نقطهی «ب» آنجاست که راوی برمیگردد و اتاق را خالی میبیند: کسی در اتاق نیست. در همین لحظه، شعر به نقطهی «الف» برمیگردد: اتاق همچنان درهم ریختهاست. اگرچه این نقطهی «الف» با نقطهی «الف» در شروع شعر تفاوتی کیفی پیدا کرده است (کسی در اتاق نیست و راوی از وهم و خیال خود بیرون آمده)، اما این دیگر نقطهی «ب» نیست. در نقطهی «ب» راوی درمییابد که کسی در اتاق نیست و نقطهی «الفِ پایانی»، نتیجهی برخورد راوی است با این موقعیت که نقطهی «ب» پدید آورده. نتیجهی این برخورد این است: اتاق مانند شروع شعر درهمریخته است. (درهمریختگی ذهنی راوی هم به جا مانده و خواستهی درونیاش برآورده نشدهاست)
بنابراین، شعر یک حرکت رفت و برگشت دارد. نزدیکی و ظرافت فاصلهی زمانی نقطهی برگشت با نقطهی «ب»، سبب شده است که شعر یک روایت خطی تصور شود.
……………………………………………
چقدر به این شعر نزدیک شدهاید
خیلی نزدیک
سپاس گزارم
سارا
عمیق بود ….
انگونه که دوست میدارم
حیف نیست تو جای به این خوبی به جای اینکه اشیا پر از شعر بشن
شعر پر از اشیا شده؟
کوچک بود و زیبا
سلام سارای خوبم
ساده بود و عمیق و مرا به یاد خاطرات انداخت . ممنون . شاد باشی.
کنج دلم نشسته ای
و من
ندارمت!
سلام ماه من، سارای نازنینم
دلم تنگ شده بود. برای خودت، شعرهات و صفای پاگردت.
همچنان برایم دعا کن!
حالم زیاد خوش نیست.
……………………
تبسم جان
دل شوره می گیرم
مراقب خودت باش
خیلی خیلی خیلی
سارا
تبریک میگم برای این ذوقی که توی وجودت هست
خیلی خیلی زیبا بود
delam sakht ba rade joharat gereh khorde in roozha
این واقعآ فوق العاده است. بی نهایت تکان دهنده.