صد بار

دامی‌ست در ضمیرم
تا باز ِ عشق گیرم
آن باز ِ بازگونه چون مرغ در ربودم
ای شعله‌های گردان
در سینه‌های مردان
گردان به گرد ِ ماهت
چون گنبد کبودم
عقلم ببرد از ره
ک “ز من رسی تو در شه”
چون سوی عقل رفتم
عقلم نداشت سودم
مولانا جلال الدین محمد بلخی

دیدگاه ها . «صد بار»

  1. سلام بر شما
    اتفاقا دیشب که هوا بارانی شده بود یاد این بیت حضرت مولانا افتادم : ای فصل با باران ما ، بر ریز بر یاران ما. چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما…
    و با خودم زمزمه اش می کردم
    راستی خوشحال میشوم نظرتان را در رابطه با شعرهایم بدانم
    ………………
    سلام
    آمدم خواندم شعرهایتان را
    برایتان می‌نویسم
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.