مثه یه کم نمک
که مزه غذا رو
از این رو به اون رو میکنه
آخ
اگه میشد
توی این تاریکی
یکی روش رو بر گردونه
و یه کم
فقط یه کم
به من گوش کنه
۶ اسفند ۸۷
11 دیدگاه دربارهٔ «یه کم نمک»
دیدگاهها بسته شدهاند.
مثه یه کم نمک
که مزه غذا رو
از این رو به اون رو میکنه
آخ
اگه میشد
توی این تاریکی
یکی روش رو بر گردونه
و یه کم
فقط یه کم
به من گوش کنه
۶ اسفند ۸۷
دیدگاهها بسته شدهاند.
ziba bud
می شنوم واژه هایَ ت را،
با چَشمانم…
شروع کن،
بگو!
I’m all ears, dear
سلام
دقیقا همین طور است .
با این تفاوت که توجه را بر خلاف نمک نمی شود به راحتی از کسی در خواست کرد.
وبر همین اساس چه بسیارند کسانی که طعم ناگوار زندگانیی سرد و بی روح همواره در مذاقشان می ماند.
براستی که به قول محمد زهری “هیچکس هیچکس را نشناخت”.
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
گوش کن
منتظر شنیده شدن نباش
آرزویش هم نکن
حتی یه کم
امید واروم واسه تبریک گفتن دیر نشده باشه.
یه امید دیگه هم دارم که کتابتون تو شهرستان هم گیر بیاد.
امید های دیگه ای هم دارم…تا بعد…
گوش می کنم
گوش می کنم
اما این همه هم همه سالهاست
توان شنیدن اصوات زیبا را
از من ربوده است
سارای خوب، کتاب عزیزت را مسافری از ایران برایم به این سوی آب آورد. کار بسیار زیبایی ست. مبارک خودت و همۀ ما که دوستت داریم. صمیمانه برایت خوشحالم.
با دوستی و احترام، ماندانا
…………………………
ماندانای بسیار عزیز و مهربان
از این تبریک دلنشینت سپاسگزارم
مثل آب میمانی شفاف
سارا
رود.اومدم دعوتت کنم.
سلام
از خواندن شعرها و دیگر مطالب وبلاگتان لذت بردم.
خوش باشی