آدمها گاهی از بلندی میافتند و گاهی به سادگی میمیرند وقتی پایشان لیز میخورد.
بله ممکن است.
رنگها ولی مثلن بنفش و سبز وحشتناکند با هم مثل دو آدم که گاهی اگر درست سر بزنگاه با هم باشند میشوند وحشتناک.
قرار نیست بیقراری سرقرار باشد یا همه چیز پنج عصر.
به برگ نگاه میکنی و پاییز، که نارنجی اتقاق میافتد.
کلیدها هم البته مهمند و اینکه کلید کجا را به کی و چه وقت دادهاند.
مهم اما مهم نیست.
دنبال دیانآ بگرد و هورمونها و ضدافسردگیها ولی اتفاق آن جا که بخواهد میخوابد.
بچههای نامشروع همیشه بهترین بچههای طبیعت هستند محکم و پررنگ و هنر اتفاق میافتد.
از او پرسیدم چرا گفت میافتد و میاندازد.
دیدی دو تن روی زمین و سایهها که …
میخوابم دیگر
پس اتفاق هر جا باشد میافتد و دیگر نگران نیستم.
ولی تو میدانی خیالم راحت نیست خیالم دیوانهی اتقاق است که میان مرگ و زندگی تلو تلو میخورد و
… میافتد.
دیدگاه ها . «اتفاقی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سارا
بعد ۶سال نتونستم کشفت کنم
اعماق درونت رو
من کند ذهنم؟
یا تو مجهول
۶سال هر روز گفتم:
زیبایی
سارا و دنیای سارا زیباست
باز هم خواهم گفت
و اتفاق هایی که هر کاری می کنی نمی افتد.
روی دیگر سکه زندگی که مثل دلگیرترین روزها با کسالت باری تمام کند و نفسگیر راه خود را میرود.
پاینده باشید
میان مرگ و زندگی چیزی در حد جون کندن
ه دیدنم بیایید.
سارا جون من بالاخره کتابتون رو پیدا کردم و خریدم. زیباترین اتفاق چند روز گذشته ام بود.
………………………….
مهربونی ! چی بگم، خوشحالم !
سارا
سارا … کلاغ پر های ما خیلی «چه شکلی» هستن … گاهی می افتن از لونه شون بیرون برای خاطر گریه ها … گربه ها …
دیدن کلاغ های سیاه و سفید
منگنه شده بر آسمانی پوشالی
از پشت پنجره ای که کاغذی ست
دست در دست خاطره ای پوسیده
که بوی تعفنش عشق را یادم می آورد
فقط انتظار مرگ است
مرگی که نه کاغذی ست
نه پوشالی ست
نه پوسیده
فقط مرگ است
وحید کیان پو ر
سلام سارا
وبت خیلی زیبا و آرام بخش به خصوص موسیقی اش
اتفاق هر جا که باشی می افتد حتی اگر خودت را در پستوی ذهن ها و قلب های مخفی کرده باشی
حتی اگر در تیرس نگاه های مردم نباشی
حتی اگر مطمئن باشی که روزگار و سرنوشت و تقدیر فراموشت کرد
اما باز هم اتفاقی که بخواهد افتد می افتد.
خوشحال میشم پذیرای قدومت در وبلاگم باشم
گاهی از روی یک پاگرد نردبانی کشیده میشه تا بی نهایت چشم انداز
پاگرد سارا هم می زند تخیل را و درخشان ترین ستاره را نشانت می دهد و برت می گرداند به پاگردی که رویش نشسته بودی .
بلند می شوم و قلم می چسبم به انگشتانم
سلام سارای شاعر..
………………………………
مینوی عزیز سلام
سلام
سلام
سارا
لیتیوم لیتیوم
نگذار دنیا را وارونه ببینم
نگذار چهره ها را محو
لبخند هارا ساییده
لیتیوم دستم را بگیر
قرار نیست بیقراری سرقرار باشد یا همه چیز پنج عصر.
فوق العاده است.عالی و بی نظیر.
وب سایتتان را در پیشانی بلندهای وبلاگم میگذارم تا همیشه دست به سینه روبرویت نشسته باشم
……………………………
سپاس گزارم از مهربانی شما
سارا
قشنگ بود سارا
مثل همیشه
خیالم دیوانه ای اتفاقی است …
لذت بردم از تلو تلو خوردن میان مرگ و زندگی… پایا باشی.
چقدر ملو !
سلام خانم اردهالی! کتابتان خواندنی است. ارادتمندیم!
……………………
سپاس خوشحالم
سارا