خورشید مثل همیشه است
بد پول در میآورم
مثل همیشه
زن همسایه دارد جیغ میکشد
کمی زودتر از همیشه
چند دقیقه دیگر میدانم
شوهرش در را میکوبد می رود
مریم زنگ میزند
میخواهند اخراجش کنند
میرقصم
آواز میخوانم:
” دیگه اون دوس نداره باسه من گل بیاره…”
چند فن جادوگری یاد گرفتهام
رادیو میگوید آنها به ما عدالت میدهند
صبحانهام تمام شد
حالا
روز عجیب و بیهمتایی را آغاز میکنم
یادداشت
دوازده آذر هشتاد و چهار، کوچه باران
دیدگاه ها . «روز بیهمتا»
دیدگاهها بسته شدهاند.
همیشه همینطور است … تکرار .. عادت به جیغ زن همسایه . ..کاشکی لباسی نو برای زندگی بدوزیم ..
…همه چیز اماده است برای خوشبختی!
سلام………مضمون واضح اما مرموز تر………….ایهام ادغام در استعاره و واژه چینی بهینه………یا علی
پاشو پاشو کوچولو
از پنجره نگاه کن
ببین اون دور دورا
کبوتری می پرد
…
دلنشین…
یکم از سطح شعور من بالاتر بود ….