بیشتر نوشتههایی که این جا میگذارم در حد طرح هستند و نه شعر. لطفن جایی اینها را به عنوان شعر قرار ندهید.
زیر هر پست نوشته شده است که این نوشته شعر، طرح و … است.
سپاسگزارم
دسته: نوشتههای روزانه
روز خوب
عجیب است. مدام مینویسم. اشباح در سرم میچرخند. ذهنم سرعتش بسیار زیاد است و هر چه یادداشت میکنم باز عقبم. همه چیز در حال فوران است. زیبایی به شکلهای گوناگون سنگینی میکند.
سنگینی و سبکی
آدمها مثل مورچهها تکههای نان زیبایی را به دندان گرفتهاند و از کنارم رد میشوند. نمیتوانم تمام آن چه میبینم را ثبت کنم و مهمتر از آن به همان زیبایی ثبت کنم.
ناتوانم ولی قلبم محکم و پرشور میزند.
سارا، بیست و یک تیر نود و چهار
پاگرد، پاگرد عزیز
سلام کاوه
خیلی ممنونم
دوباره میتوانم بنویسم.
وااای
دوازده تیر نود و چهار
سارا
دلتنگی
آن درها ریخته بودند، رنگ به رخ نداشتی, ماه میدرخشید، یک کلمه را هزار بار گفتی، منتظر بودند گریه کنی، نکردی، نه که نمیخواستی، گریه روی بلندترین کاج نشسته بود، بلندترین کاج رویش به تو نبود، موسیقی خوب بود، مراقب ساقهایت بودی، گفتی کاش دامن نپوشیده بودم. گفتم زودتر برویم، به من طوری نگاه کردی که انگار میتوانم بلندترین کاج باشم. اسمت گم شده بود، ساق پایت کبود، خواستم بگویم سرجدت برویم، جرات نداشتم، سرت روی پاهایم بود و جملاتی را میگفتی که من مداد نداشتم بنویسم. هر جمله به تمام من حمله میکرد و خوشایند بود باز. قدرتم را جمع کردم بگویم برویم، جملهی بعدیات ویرانکنندهتر بود. میخواستند بلندت کنند ولی پاهای من را گرفته بودی و از زمان بیرون بودی. سرت را کمی بالا آوری با اندک توانی که داشتی لبخند زدی و دوباره رفتی میان کاجها.
اثر
ازیرا نالهی مستان میان صخره و خارا اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد, اثر دارد.
Terrible Day
“The broken heart. You think you will die, but you just keep living, day after day after terrible day.”
-Miss Havisham, Great Expectations by Charles Dickens
زیبای عزیز من
دو کلمهی خوانا, نیمهباز, چشمهایش را بوسیدم. تو بودی آن جا باز و وحشت بسته شدن آن در نیمهباز. نحیف و خسته کنار کتابها و کلیات سعدی. کلیات سعدی. خندید و دستم را فشار داد, باز هم شعر بخوان و حواسش تنها به کلمه بود. تمام شب صدایم میکردی و ساعت را میپرسیدی و همیشه دیر صبح میشد, به جز آن شب آخر که صبح شده بود و من داشتم بیخیال برایت گل مریم میگرفتم. گلهای مریمی که در گلدان نگذاشتم. دانه دانه روی ملافهی سفید گذاشته بودم. دستم را فشار داد و گفت باز هم شعر بخوان.
گیجی
سلام دوستان
اشتباهی چند یادداشت را پاک کردم. من را ببخشید.
سارا
از یادداشت نو یزد
بولتن داخلی شعر یادداشت نو (شماره بیستم و هشتم ـ هفتگی) مهدی اکبری فر
یادداشت نو یزد
لینک صفحهی یادداشت نو یزد:
http://yaddashteno86.blogfa.com/post-264.aspx
از اسماعیل شریفنژاد و مهدی اکبریفرد عزیز و بقیه دوستان یزد سپاسگزارم.
” عصرهایت “
بداخلاقی عصرهایت
سوزنی است که مخصوصن نخش نمیکنم
من دوست دارم
دکمهی آخر مانتوام باز باشد
۲۰ آذر ۹۲
سارا محمدی اردهالی