هی پسر!
اگه فقط ده دسته گل بفروشم
شب معرکهای دارم
یه وانتی پیدا میشه و میپریم بالا و چی؟
بالا شهر!
یه سینما می زنیم تو رگ
این نیکی خانوم به ابوالفضل جیگره!
فکرشو بکن
صورت ماهشو میبینیم
براش سوت میزنیم
دخترا بر میگردن
شایدم فحشمون دادن!
کی میدونه ما کیایم
شام چی میخوریم
شب معرکهایه
راستی!
بدبختیهای ما امانت پیش شما
اگه خوش داشتین
تا صبح غصه بخورین!
چی وایستادی نگاه می کنی!
چراغ سبزه
بفرمایید مستقیم.
دیدگاه ها . «پارک ممنوع»
دیدگاهها بسته شدهاند.
:–) چــی؟ عالی!
چقدر از این صحنهها هر روز میبینم. چقدر کر شدهام جدیدا، که هیچکدام از این حرفهایشان را نمیشنوم. فقط حس میکنم شیشه کثیف ماشینم را که میبینند، مثل مگسان به گرد شیرینی هجوم میآورند! اه؛ چقدر احمقم…
ای بابا !!
دمت گرم رفیق
وقتی میگن یارو از انگشتش ۱۰۰۰هنر میریزه الکی میگن
اما تو واقعا از هر انگشتت ۱۰۰۰هنر میریزه
قدر اون دستها رو بدون تو. ..تویی که دستت به نوشتن آشناست
تمام گلهای ذهنت را خریدارم .
می خواهم امشب شادت کنم .
مثل یه آدم هوشیار که به مستا سیلی میزنه.شاد باشی
…
سلام
این مدت که نبودی دلم حسابی میگرفت
چشم براهت بودم.اساسی
….
الان دوباره اومدی
و من بینهایت چشمم روشن است
خصوصا چشم دلم روشن است
…۲…
می دونی که نوشته هات خیلی جالب هستند ؟! بهت لینکیدم !
به قول یکی وقتی جردن بالا و پایین میکنی به فکر بچه های ۲ قدم اون طرف تر هم باش…سارا جان سر بزن خوشهالشان میکنی
صبر کن…. هی با تو ام…… ام شب این جا جشنی ست… می آیی؟
مریزید به گورم جز شراب
سلام به تنهایی