کوچه ی یزدانیان

Yazdanian860215.gif
بند رخت سیاه
سینه بند بنفش
دامن سفید
تکان های آرام
نگاه ماشین خاموش
به پنجره ی طبقه ی دوم
صدای تمرین سنتور
آقای کریمی
سطل را پر می کند از آب
می ریزد کف کوچه
مرجان دست دخترش را می کشد
آیدا غر می زند
لب پنجره
دو مرغ مینا
برنج می خورند
مرد همسایه
بیرون می دهد
رو به آسمان
دود سیگارش را
تلویزیون روشن
کامیونی پر از دوشک
پارک می کند
دو نفره و یک نفره
دود بالا می آید
از طبقات آپارتمان ها
بند رختی سیاه
سینه بندی بنفش
دامنی سفید
تکان هایی آرام
.
.
.
*
Je ne suis pas ta sœur

دیدگاه ها . «کوچه ی یزدانیان»

  1. نمی دانم کی می آیی و کی میروی
    ولی دوباره کوچه ساکت ودر نگ کرده ی ما بوی ترا گرفته است
    بوی دختری که احساس ونظم وتدبیر مانند نورهای در هم تنیده ی رنگارنگ احاطه اش کرده اند.
    ولی باین همه هنوز صمیمی ومهربان وعادی است
    ودل هایی را که تسخیر کرده است مانند گنجشکی باران خورده وسرمازده پس از بهبودی کنار پنجره پرواز می دهد.
    این بانوی مقدس راهبه ی عفیف و خستگی ناپذیر صومعه ی آسمان ورهایی است.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.