سه نفری
میریزند توی خانه
لباسهایت را
که از سرما روی هم پوشیدهای
به تنت میدرند
برهنه
از پلهها پرتت میکنند پایین
موهایت را میپیچند دور دست
میکشندت روی برف
در خرابهای
صورتت را در گل و لای فرو میکنند
و تو
در حالی که دندههایت خرد میشوند
و دهانت پر از خون است
فکر میکنی
کی اردیبهشت میرسد
۲۷ دی ۸۷