شکستم
مهیب، با شکوه
مانند جامی به رنگ آبی فیروزهای
با رگههای بنفش
گرانبهاترین جامها نیز
در مجلسی اشرافی
زمین بخورد
تکه تکه شود اگر
نباید رو برگرداند
تبسمها و شادباشها
پیش میرود
شکستم
مهمانها دستم را فشردند
با گردنهای افراشته
بیخبر از تمام تراژدیها
رقصیدم
با همهی آهنگها
بی آن که دعوتی را رد کنم
در پیراهن آبی فیروزهای و دستمال گردن بنفش
خدمتکارها
در سکوت و دست به سینه
خیره بودند
به من
و به دست تو
به تلنگر کوچک دست تو
یازدهم فروردین هزار و سیصد و هشتاد و هفت
دیدگاه ها . «دست تو»
دیدگاهها بسته شدهاند.
یکی از بهترین کارهای شماست.
موفق باشید.
چه تصویرهای زیبایی در ذهنم آمد …
بولتن دانشجویان و دانشآموختگان فلسفه ایران
Iranian Students of Philosophy
http://www.isphilosophy.com
سلام سارا
………………….
سلام جانم
سارا
پروندهی خودکشی منتشر شد…
مثل همیشه بی نظیر…
مثل همیشه بی نظیر…
شکستم در نمی آید صدایم
سکوتم آخرین شعر رسایم
چند بار خوندمش و فکر کردم. مرسی.
تلنگری کوچک دلیل سرودن شعری زیباست…
………………………………………………
سارا : تلنگری کوچک !
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای ما نبود
من دعا کردم برای بازگشتت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا می رسی
……………………………..
خوش آمدید
سارا
شعر قشنگی بود. حرف داشت و رنگ. آبی فیروزه ای و بنفش رنگ های شماست. اما چرا شکستن مهیب «باشکوه» بود؟ از زاویه دید جه کسی شما یا ناظران؟ پرسپکتیو شعر از شما حرکت می کند یا از نظران؟
…………………………………..
از نگاه من باشکوه است و معنا دارد
سارا
گاهی
ماه که می خندد
در پس کوچه ها می گردم
کوچه ای
خانه ای
پلکانی
پاگردی که لحظه ای خستگی هایم را بدر می کند.
گوش هایم را از پروانه های چراغ پر می کنم
به ماه می اندیشم
می چرخم
پله ها را می شمارم
تا خنده ای دوباره .
مهربان بانو زمان زیادیست آرام این پله ها را تا پاگرد می آیم،سکوت را دوست داشتم اما این بار نتوانستم.
…………………………………….
آرام می آیید و می روید
از این صدای پاهای آرام خوشم می آید.
سپاس گزارم
سارا
وگاهی به تلنگر لبی
جامی ترک می خورد
کاملا می تونم تصور کنم که تکه های شکسته بصورت بسیار زیبایی پخش شدن و هر تکه شخصیت تازه و مخصوص خودش رو داره قوی و زیبا
خوبی بچه؟
هماهه
………………………………..
سلام
بچه خوبه !
“قوی” کلمه ی توست :)
همیشه هم باشد
نوشته ات نگاه خوبی بهم داد
نگاهی زیباتر از آن چه داشتم.
خیلی مرسی
سارا
ترکیب “شکستن مهیب” بار منفی دارد بخصوص وقتی که انسانی مهیب بشکند. این شکوهش کجاست؟ شکوه، قاعدتا بیان احساس کسی که می شکند نیست، مگر اینکه از خودش فاصله بگیرد و شکستن خودش را از زاویه دید ناظران نگاه کند: ناظرانی که یا هیچ اطلاعی از شکستن او ندارند، و اگر هم دارند مهیب بودن آن را نمی فهمند. به عبارت دیگر، شکوه فقط صوری است و دردی از کسی که می شکند دوا نمی کند… یا می کند؟ یا او دنبال ارزشی در شکستم
مهیب خودش می گردد و چون پیدایش نمی کند به دنبال آن نزد ناظران می گردد؟
…………………………………….
میتواند با شکوه باشد، این نظر من است
میتواند نباشد، این نظر شماست
سارا
این دست
بهترین دست است
و این دل
مرغوب ترین دل
هرچه فکرکردم چیزی به ذهنم نرسیدبه جز یک حس خیلی دورکه احساس غریبی می کرددرمن مثل تو.