رساله‌ی ابن میمون در باب تجددخواهی

غرق افکار خودم بودم که مرد لندهوری که از کنارم رد می‌شد بهم گفت بی‌حیا. می‌دانی به چه فکر می‌کردم. صبحش داشتم دوباره پادکست ماجرای مشروطه‌ی آقای خادم را گوش می‌کردم ـ بسیار ممنونم از ایشان ـ فکر می‌کردم صد و پنجاه سال روشنفکران عثمانی و بعدش ایرانی زور زدند با ساده‌دلی یا زیرکی به سلطان و پادشاه و مردم بگویند پیشرفت با دین مشکلی ندارد. پارلمان ضد دین نیست. آموزش زنان ضد دین نیست. حالا دندتان نرم،‌ اصلا ضد دین یا هرچه،‌ چشم‌تان کور، اکنون همان مردم که بر اساس تجربه زندگی می‌کنند همین را می‌خواهند.

سارا، تهران

آخرین روز پاییز

برای من چهلمین روز هم هست و البته آخرین روز پاییز. در خیابان به سمت جنوب می‌روم. خورشید آن بالا روبه‌رو می‌درخشد. طلایی نور از میان برگ‌های زرد چناران در هست و نیست می‌رقصد.

سپاهی با پرچم بنفش و نشان گرگ، سپاهی با پرچم زرد و نشان اسب، و سپاهان بسیار دیگر،‌ آماده می‌شوند برای لشگرکشی، برای پیروزی و نام‌آوری. آخرین روز پاییز است و فلس‌های درخشان حرکت می‌کنند.