حرکت

نگران دوستی هستم. می‌دانم خبر بدی به او می‌رسد و او بسیار ناراحت می‌شود. می‌دانم ممکن است پیش خودش بگوید چرا سارا با من حرفی نزده بود. نمی‌دانم چرا چیزی نگفتم. هر بار چیزهای مهم‌تری در ذهنم بود و این اواخر اصلا زیاد هم هم را ندیدیم.

خوابش را می‌بینم. خانه‌ی قدیم. پدر مشغول باغبانی‌ست. انگار آخرهای اسفند است. سعید هم با پای شکسته و بدجوش خورده‌‌اش دارد لنگان‌لنگان گونی‌های کود را از در چارتاق باز کوچه‌ی مریم می‌کشد توی پارکینگ. بیست‌ ساله‌ام. در ایوانم. بعد خیلی طبیعی این دوست در همین سن اکنونش، با همان کت و شلوار معمولش سر می‌رسد. مهمان پدر نیست. مهمان من است.

به درخت افرای ژاپنی نگاه می‌کنم. برگ تازه داده. آفتاب افتاده روش. ترکیبی از سبز روشن و اخرایی و نور.

سایت در حال بازسازی‌ست

هم‌دردی

مردی در اسلام‌شهر زنی را کشته. مرد پدر زن بوده و قانون از او حمایت می‌کند.

هر زنی در فضای عمومی می‌نویسد کم و بیش درگیر قلدری‌های اینترنتی‌ست، در شکل‌های مختلف، آزار و اذیت‌هایی که تمامی ندارد.

نوجوانان بسیار شکننده هستند و این آزارها می‌تواند برای آنها بسیار گران تمام شود.

لطفاً با دیگران در این مورد حرف بزنید. در حلقه‌های دوستی در مورد انواع خشونت و قلدری حرف بزنید.

تخم‌ مرغ‌دزد شتر‌دزد می‌شود.

لطفاً به صفحه‌ی نوش‌دارو بروید و این یادداشت دقیق و مرتب نیاز زرین‌بخش را بخوانید:

آنچه باید در مورد قلدری اینترنتی بدانیم.

تعریف دقیق قلدری اینترنتی و تفاوت آن با سایر خشونت‌ها

انواع و روش‌های قلدری در جهان دیجیتال

آمار تکان‌دهنده از قربانیان در سراسر جهان

راهکارهای عملی مقابله و پیشگیری

چهارچوب‌های قانونی موجود

کوه‌ها

هر چیز سختی می‌آید و می‌رود. نگاه می‌کنم به کوه‌های دور آبی. نگاه می‌کنم به قله‌ها که سفید و نقره‌ای‌شان در نور خورشید می‌درخشد. به جاده قدیم شمیران فکر می‌کنم،‌ وقت رد شدن از خیابان همیشه سمت شمال را نگاه می‌کردم، کوه‌های آبی و قله‌های سفید را. پیش خودم فکر می‌کردم آخر سر یک بار وقت سرک کشیدن ماشینی به من می‌زند. نزد و هنوز ستون فقراتم را تا آنجا که ممکن است بالا می‌کشم و کوه‌ها را نگاه کنم.

دارم باز نوشته‌هایش را می‌خوانم. باز دارم به قدرت کلمات فکر می‌کنم. به اینکه چگونه این همه نزدیک و غریب و عجیب است این کلمات برای من. کلمه چطور این همه قدرت دارد؟ کلمه به کجا وصل است؟

خستگی هم می‌آید و می‌رود. هر چیزی. شادی و غم و سلامتی و زندگی هم. فکر می‌کنم این آخرین بهار دهه‌ی چهل زندگی‌ام است. اما عمیقا یک چیزی درونم است که فکر می‌کنم زمان برش نمی‌گذرد. نمی‌دانم شکلی از توهم است یا ذراتی از واقعیت در خودش دارد. در آرامش پرسش‌های بسیاری دارم، پرسش‌های بسیار.

این شهر،‌ این محله‌، سنت قوی آزادی‌خواهی دارد. چندین دهه مبارزه و جنگ و دعوای شهری برای اینکه کسی حق نداشته باشد به هیچ شکلی در کار دیگری دخالت کند. گه خوردن ممنوع. آرایش کردن خوبه، آرایش کردن بده. گه نخور عزیز من. این اصطلاحی‌ست که این اواخر معنای تازه‌ای پیدا کرده در زبان روزمره و من به شکلی دوستش دارم. وابستگی‌های بیهوده‌ات را کنار بگذار. به تغییرات شهر خودم فکر می‌کنم به آینده‌ی شهر خودم. همین‌طوری فکر و خیال.

اردیبهشت ۱۴۰۴ می‌آید و … می‌رود.

دولتی را که نباشد غم از آسیب زوال بی‌تکلف بشنو دولت درویشان است.