سرعتم وحشتناک زیاد شده است. تمام شب بیدار بودم. روز استقلال اسلوونی بود و مغازهها بسته بودند. حواسم نبود نان و پنیری چیزی بگیرم. تازه ساعت دو نیمهشب متوجه شدم که فردا صبح زود باید برای رفتن به وین بروم ایستگاه اتوبوس و باز هم هیچجا باز نیست که خوراکی بگیرم. رفتم طبقهی اول پانسیون و با مسخرگی فکر کردم شاید تو یخچال عمومی چیزی باشد که البته نبود. یک قهوه خوردم. تنها چیزی که میشد پیدا کرد. توی بالکن مردی داشت با ملایمت از زنی در تلفن درخواست میکرد پروندهی مردی به نام راکی را برایش بخواند.
فکر کردم مغزم دارد منفجر میشود. آن دورتر دو تا دختر داشتند سیگار میکشیدند و گپ میزدند.
سرعتم بسیار زیاد شده آیا میتوانم منسجم باقی بمانم؟
برخی برای شکار کردن حمله نمیکنند تنها به شکار خیره نگاه میکنند و شکار خودش بیکه بفهمد به سمتشان قدم بر میدارد.
آدم میتواند فلج شود.
لوبلیانا، ۵ تیر
دیدگاه ها . «سرعت»
دیدگاهها بسته شدهاند.
پیروز و موفق باشی همیشه