ته چاه زندگی میکنم
یک چاه خشک
آن بالاییها
یا خبر ندارند
یا خودشان را میزنند به آن راه
سطل را
دست و دلبازانه
پرت میکنند پایین
دَنگ میخورد به طاق سر من
شاید هم
انتظار دارند
در این تاریکی
بیشتر فرو بروم
تا به آب برسم
۱۳ اسفند ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی
9 دیدگاه دربارهٔ «” شاید هم “»
دیدگاهها بسته شدهاند.
با احترام دعوتید به سلسله بحث های جامعه شناسی ادبیات ( قسمت اول و دوم از ادبیات تا زندگی ) در سایت آوانگاردها[گل]
sabr dashte bash, roozhaye roshani dar rahe…
سلام
من کتاب شما رو در نشر چشمه (برای سنگ ها ) خوندم و به خیلی ها پیشنهاد دادم که بخونن . و نقدی که خانم کرد بچه در روزنامه شرق براتون نوشته بود
این شعر به نظرم خیلی روایت رئال و اجرای غیری شعری داشت . حذف تقطیع به نظرم از شعریت اون چیزی باقی نمی گذاشت
شعر پست قبلی هم به نظرم بیشتر به حرف زدن شبیه یود تا یک اجرای شاعرانه
خوشحال میشم نظرتون رو درباره کارها خودم بدونم
ما یک موسسه هم در یزد داریم ( یادداشت نو ) که امیدوارم بعدها بتونیم در خدمتتون در یزد باشیم
………………
سپاس گزارم
لطف دارید
سارا
سلام
چه لذتی دارد / وقتی / دوست می شود / چشمهایم با نشانه ها ی نشسته زیر تاق حروفت / و دستهایم /دست می دهند به قلم مویی که رنگ پاشیده بر بوم خاطراتت .
لذت بردم از این همه تصویر که در من زنده شد با خواندن شعرهایت… آفرین .
……………..
سپاس
سارا
فوقالعاده زیباست
راستی این چند روزها کتاب برای سنگ هایتان را دوباره مرور کردم تبریک
خوشحال میشوم در رفسنگ یک فنجان خیال خام بخوریم..
……………
ممنون از دعوت
شاد باشید
سارا
«شاید»ش کمی خوشبینانه است. گمان نمیکنم. همه به دنبال آب برای خودشان هستند. کاش ته این چاه هم بالاخره آبی باشد.
یکی از زیباترین شعرهایی است که ازتان خواندهام. عمیقاً (البته از ظن خود) با آن همذاتپنداری میکنم.
برقرار باشید
………………..
سپاسگزارم
سارا
سارا
سارا
سارا ی زیبا نویس
دل من با تک تک نوشته ایت درگیر است
……………..
سپاس گزارم
خیلی
سارا
تاریکی نا امید کننده نیست،
قلم می گیرد زشتی ها را
از یاد می برد فاصله ها را ، شوره زارها، چراگاه ها
ب سیاه دیدن خواب می رود ،
ذهن خسته ی بیکار .
……………….
خوب است کلی
:)
سپاس سارا
سال نو مبارک … :)
……….
خوب باشید و خوش
سارا