باید همه پیاده شویم,
چمدانها را با کلید باز کنیم
و نشان بدهیم که در آنها چه اتفاقی میافتد:
گره حوله را باز کنیم
ثابت کنیم که کفش کفش است,
سه جوراب پای چپ, دو تا راست.
کتابی بدون تقدیم نامه شک برانگیز است.
چرا گلدوزی حولهها
آنقدر نامرتب است؟
دندانههای شانه را به صدا در میآورند: صدایش ضبط میشود.
مسواک باید به زبان بیاورد,
آنچه را که زبانمان مسکوت میگذارد.
با وجود این شانس آوردیم: قلب
بین پیرهنها جا گرفته بود
و بوی بیخطر صابون میداد.
(هیچ کس هم متوجه نشد, که ما
توتون را در کاغذهای نازک میپیچیم,
که توتون, به صورت سیگار پیچیده شده,
دارد – به صورت دود- پناهگاهش را لو میدهد.)
گونترگراس, ترجمه: محمود حسینیزاد, بخارا شماره ۴۸
9 دیدگاه دربارهٔ «کنترل»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سلام.من از طرفدارای همیشگی وب شما هستم اکثرا شعرهاتونو می خونم .این اولین باره نظر میزارم می دونید حس خوبی از شعرهاتون به من دست میده . موفق باشین سارا خانم .
…………………….
سلام
خیلی خوش حالم برایم نوشتید
دل گرمم میکنید
به امید روزهای خوب برای شعرهای درخشان
سپاس گزارم
سارا
دلمــ گرفتهـ..
……………
آی آی آی
سارا
انگار جناب گراس این شعر در تهران نوآرترین شهر جهان سروده است.
………………
هر جا یک جوری این جوریه
سپاس
سارا
سلام و درود
مطلب یه مقداری واسم گنگ بود البته احتمالا ایراد از ای کیوی من بود.
به هر حال موفق باشید
خوشحال میشم از آشنایی با هاتون.
با سلام
به روزم با خبر برگذاری کارگاه “مولفه های شعر امروز” در پژوهشکده فرهنگ و هنر۲۵/۶/۹۱
….
باید پیاده شویم
اینجا جهان سوم است
سبوس مثل عمل
نامه مثل تفکر است
نگهبان مغزمان را دراوریم؟
نه عزیز!
خالی که بی تعهد است!
زیباست
دلم گرفته .نمیدانم این را چرا اینجا باز میکنم !شاید هم میدانم چرا.آنوقتها که همکلاسی هایم توی دنیای دیگری بودند من توی دنیایی که تازه پیدایش کرده بودم این در و آن در میزدم.چیزی میخواستم .چیزی دیگر .جوری دیگر.و آینه را کشف کردم .برای یک دختر دبیرستانی توی آن سالها کشف بزرگی به حساب می آمد .حداقل برای من .تمام اهنگ هایش دیوانه ام کرده بود.حالا که میروم روی یک روایت دیگر آن اهنگ را نمی زند .خیلی چیزهای دیگر هم پیزی نمیزنند.کارم بود که صفحه ی پاگرد را آینه را باز کنم و توی وبلاگ ها ا چرخ بزنم .اینجا چرا ؟نمیدانم .دیگر نوشتم .انگار هنوز نوشتن بیشتر به آزادی آغشته است ..شاید خواندند.شاید خواندی.
…………………….
دختر دبیرستانی گل سالهای آینه
چه حس خوبی که برایم نوشتی, آن هم از آینهی عزیز که خودم هم دلتنگش میشوم.
خوش حالم هنوز به پاگرد سر میزنی, خیلی خوش حال و دل گرم.
سپاسگزارم
سارا
لام دوست شاعرم . یکی از شعرهایت را خیلی دوست داشتم . شعر در تاریکی ات را می گویم . به خاطر زبان ساده و روان و مفهومی ات به تو تبریک می گویم . اگر دوست داشتی سری به وبلاگم بزن . با احترام و دوستی
………………….
خوش حالم
سپاس گزارم برایم نوشتید
سارا