تلفن زنگ میزند
به در میکوبند
من در خانهی تو ماندهام
تو در خانهی من مردهای
۲۰ خرداد ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی
9 دیدگاه دربارهٔ «” بیوقت “»
دیدگاهها بسته شدهاند.
تلفن زنگ میزند
به در میکوبند
من در خانهی تو ماندهام
تو در خانهی من مردهای
۲۰ خرداد ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
سلام
گاهی اوقات حس میکنم
جای یک ماهی
-نه درون تنگ-
در میانه همهمه خیابان
کنار پنجره ای که آرام،باز و با شدت بسته میشود
درست وسط اتاق
خالی است
یک ماهی،بیرون از یک تنگ شکسته…
………………………
یک تنگ خالی
خالی از ماهی شکسته
خالی
تهی
میان باد و پرده
سارا
راستی
ممنون
جالب بود
صداها
نورها
متهم گریخت.
س
ر
ا
ی
……………..
متهم گریخت
سارا
از تو یه روح سرگردان تو خونه ی دیگری ول می چرخه، که شاید خیلی هم شبیه تو نباشه و تو نمی دونه اون تا کی قرار بچرخه . خیلی ها این اتفاق براشون می افته ولی این برای تویی که روح سرگردان شده خوبه یا بده!
……………
چاره ای نیست
آدم نمی تونه بگه این که آدمه خوبه یا بد
این که روح سرگردونه خوبه یا بد
روحه دیگه
یه لحظه است و دیگه اتفاق افتاده
سارا
شعر بی وقت عالی بود.
تو رفته ای و عکس تو بر روی طاقچه مانده است.
عکس تو،برعکس تو که همیشه شادی و نشاط می آوری،
بسیار غم انگیز و غربت بار است.
اینک با نظاره های نزار خویشتن خویش بر روی عکس تو،
حیات سخت بی تو را مکث کرده ام.
نگریستن با گریستن همراه می شود.
چهره ات چهره ی مرا در آئینه ی وجدانم چهره ی غم کرده است،
خواهم این آیینه ی غم بار را بشکنم.
اما دریغ که سالهاست او مرا شکسته است…
رنه فرد را به میهمانی شبانه اندی میبرد؛ در آنجا فرد با مرد اسرار آمیز رنگپریدهای روبرو میشود که ادعا میکند نه تنها فرد را در خانهاش ملاقات کرده است؛ بلکه هم اینک تیز در خانهی او است. او گوشه تلفن همراهش را به فرد میدهد تا فرد با با تلفن زدن به خانهاش مطمئن شود؛ در خانهی فرد؛ مرد اسرارآمیز گوشی تلفن را بر میدارد و با فرد صحبت میکند.
دیوید لینچ؛ لاست هایوی
فضای لینچی شعر شما هراسناک است.
قطار دور میشود.
من در ایستگاه گم شدم .
میان ماهی های قرمز…
……………………..
ایستگاه من جایی نمی رود.
سارا
سلام:
زیبا عمیق و طاقت فرسا.درست وقتی فکر می کنی همه ی زوایای یک شعر ساده را دریافتی .نگاه های دیگری متولد می شوند.
……………………
نگاه خوب شما شعر را شعر می کند
سپاس
سارا