هیچ میشود
هیچ نمیشود
هیچ میشود
هیچ نمیشود
دارم پیشگویی میکنم
با آدمهایی که در صف نان ایستادهاند
.
.
.
۷ تیر ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
6 thoughts on “امید”
Comments are closed.
هیچ میشود
هیچ نمیشود
هیچ میشود
هیچ نمیشود
دارم پیشگویی میکنم
با آدمهایی که در صف نان ایستادهاند
.
.
.
۷ تیر ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
Comments are closed.
می شود؟…نمی شود!
ممنون.
شادیمان را که گرفته اند
امیدمان را هم که بگیرند
باخته ایم.
از باختن خوشم نمی آید.
همیشه این واژههای سادتو کنار هم دوس دارم… حسای عجیبی بهم میدن!!!
.
.
.
کتاب جدیدت رو از قبلی بیشتر دوس دارم… محشره! معرکست! اونقد عاشقش شدم که هی میخونمش…
یه دنیا ممنون…
شاید چیزی شود
کودکی از آسم بمیرد
یا زنبوری زیر ساطور قصاب قاطی گوشتها شقه شود
یا آخرالزمان شود
چه فرقی می کند به حال مردی که خیال پردازیهایش از پرده عنکبوتهای سقف جلوتر نمی رود
سارایِ عزیز،
شعر ساده و زیبایی بود، دست مریزاد!
با اجازه به وبلاگ ات پیوند می دهم.
besyar ziba bud ,mesle hamishe/lezat bordam az neveshteat.sarboland bashio bemani