شب‌های ما

دوستی ما دارد عمیق و عمیق‌تر می‌شود
تنها نگران او بودم
وقتی چمدان را ‌می‌بستم
سا‌لهاست
شب‌ها
روشنش می‌کنم
خاموشش می‌کنم
خو‌ گرفته‌ایم ما
من و آباژور کوچک
به شب‌هایمان
روشن می‌شود
خاموش می‌شود
سارا محمدی اردهالی
۴ مرداد ۸۹

دیدگاه ها . «شب‌های ما»

  1. درود سارا گرامی
    شعرت زیبا بود و سادگی اش می نشست به تن اش.
    بیشتر از همه از آن یکی خوش آمد:
    دلم می‌خواهد
    یک میس‌کال باشم برایت
    شماره‌ای که سیوش نکرده‌ای
    زیر لب تکرارم کنی
    به یادم نیاوری
    فکر می کنم همینجا باید تمام میشد
    بخش دوم باهاش همسان نبود و میشه گفت زیادی دم دستی و عوامانه بود.
    من هم به تازگی بروز شدم به خواندنم بیا
    شاد باشی و پیروز
    ….
    سپاس
    اما متوجه نمی‌شوم چه چیزی در بخش دوم عوامانه است
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.