روزی
نامت را فاش خواهم کرد
در این سالها
که پروردگار
با لباس مبدل از شهر ما رفت
تو
خلبانهای افسردهی بسیاری را
با دوچرخهای فکسنی
از مرزهای جنون
رد کردی
سارا محمدی اردهالی
۱۲ اسفند ۸۸
عکس: آرش عاشورینیا
43 دیدگاه دربارهٔ «ارتش سری»
دیدگاهها بسته شدهاند.
همه چیز عالیه.از عنوان “ارتش سری” تا شعر”دوچرخهای فکسنی” “مرزهای جنون” و عکسی که یک دنیا حرف دارد.
من هم به روزم
عکس فوق العاده بود…
سلام
خوشحالم اولین نفری هستم که نظرم در مورد شعر زیباتون می ذارم
این قسمت شعر (در این سالها که پروردگار با لباس مبدل از شهر ما رفت )خیلی دوست دارم احساس میکنم همه پیام شعر تو این تیکه اس احساسم درسته؟
name man fashtarin name zamin ast
ali
سلام
عکس منو یاد خودم و مامانم و اون بعد از ظهرهای تموم نشدنی حیاط و تنهائیمون انداخت
و اون پنجره و تک درخت پرتقالمون که پر بود از صدای گنجشکا در بعد از ظهرهای کشدار و تب دار شمال
راستی هم من هم مامانم ارتش سری رو خیلی دوست داشتیم
شما با کنار پنجره الفتی عمیق و دیرینه از جنس دلبستگی هایی خوبان با آیینه دارید!
درسته نمی تونم باهاتون فرار کنم
ولی
می تونم جلوشونو چند ساعت بگیرم
زود فرار کنین
——————–
حماسه و انسان قرن جدید
modern human and saga
سیگارروشنت را/درجنگل خشک و آشفته ی من انداختی/بعد/پرسیدی/مزاحمتان که نشدم؟/خندیدم/ نه ! اصلا
یک بار گفته بودم که خیلی پاگرد رو دوست دارم
اما نگفته بودم که گاهی خیلی خیلی بیشتر دوست دارم…مثل امروز با این ارتش سری که سیرم نمی کند خواندنش :-)
درود بر اندیشه ی پاک و بشکوه شما،
شعر زیبا و جسورانه تان را خواندم..
خیزاب های خروشان خلیج پارسیان پارسا این بار هم با هفت دوبیتی، پژواک گامهای مهربانانه ی شما را بر ماسه های خیس خورده ی “یک ساحل پر از شعر” چشم براه مانده اند..
گفتاورد ارزشمند شما نازنین ارجمند، مایه ی مباهات است..
(با مرورگر اکس پلورر این کرانه را به تماشا بنشینید)
kheily aali bood sara :) mamnoon
چی بگم ؟!!
گیج موندم تو این شعر…
به شدت هم یاد سریال تیتر نوشته ت افتادم…
واقعا دمت گرم…
هم شعر رو دوست داشتم هم عکس هم سریال ارتش سری:*
بعد دیدن کتاب قانون الفتی داشتم با بیروت ، شهری که همیشه مرا به یاد حزب الله می انداخت ، خنده دار هم هست باشد ، اما من با نوشته هایتان ، همانها که آخرشان امضا شده مثلا ۱۴ بهمن ۸۸ بیروت ، عاشق بیروت شدم ، و حالا با این نوشته آخری …. چه بگویم تنها ، معرکه می نگارید بانو همین
خیلی زیبا و تازه بود .
این روزها همه گرفتارند، برخی در حال شستن برخی رنگ کردن.
خلاصه مراقب باشید.
پیشاپیش سال نوتون مبارک
……………………………………
سلام و سپاس
نوروزتان پیروز
سارا
منو به یاد شعرای گذشتم انداختی…
سلام بر سارای عزیز که با خواندنش می توانی دوباره عاشق شوی. دوباره به زندگی سلام کنی.
چقدر این عکس و این شعر هماوا بودند . هر دو را دوست دارم.
………………….
چقدر مهربانید
سپاس گزارم
سارا
سلام
۱) اغلب به این گوشه می آیم وبا اشتیاق می خوانمتان .
۲) تبریک به خاطر نامزدی جایزه خبرنگاران
۳) شعر زیبایی ست این ؛ مثل اغلب کارهایتان
۴) دعوتید به خواندن شعر
……………
سپاس گزارم
خیلی
سارا
حس میکنم به شما نیاز دارم
سلام سارای عزیز
عالی بود این شعر
و پروردگار ما که با لباس مبدل رفت…
راستی…ببخشید میپرسم…ولی بیروت کجای دنیای شماست؟
…………………………..
بیروت شرق غرب دنیای ماست
سپاس
سارا
چه خوب بود این شعر، ای ول!
سلام خانم محمدی عزیز..
با شعری تازه نوشدم.
با احترام به خوانش آن دعوتید تادر این دانستگی همراهم شوید..
سپاس
سرکار خانم سارا محمدی
باسلام
دو شعر ارتش سری وتعطیلات شما ر ا برای چاپ در نشریه الفبا برداشتم.
لازم به توضیح است که الفبا یک مجله ادبی است.که به صورت داخلی از سوی مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری چاپ می شود.این مجله به دلیل رویکرد کاملا تخصصی وبی طرف بار هامورد توجه گروه ها ومجلات متفاوت ادبی از جمله نافه و… واقع شده است.
منتظر سایر آثار خواندنی شما ودیگر دوستان شاعر تان هستیم.
سبز وسربلند باشید.
سلام سیمین بانو
سلام سارا
سلام. این شعر با این عکس سیمین بهبهانی عزیز چقدر دلنشینه
اینجا همچنان خواندنی و دوستداشتنی است. دوستیات با کلمهها برقرار
…..
مهربانید هم چنان
سارا
درود
وبلاگ ناقوس بروز شد…
بخشی از آخرین دفاعیات شادروان دکتر مصدق…[گل]
ضمنن شعرتان را خواندم زیبا و تاثیر گذار است تصاویر روشنی دارد و ذهن خواننده را درگیر می کند.
پاینده باشید
سلام
حالا می توانم بگویم سالهاست با وبت آشنایم.
تمام نوشته هایت را هم دوست دارم .
سلام
خیلی باهات راحت بودم…شایدم شدم…از همان ۸۶ تا حال…
خیلی سپید کار نیستم…ولی خیلی دوست دارم یه لینک سپید داشته باشم…موافقم هستی؟
عالی بود سارای عزیز، عالی!
…………………………
چه بگویم
خیلی خوش حالم که شما این را می گویید
و سپاس گزار
سارا
salam sara jan.
emroz kamelan tasadofi ba sherhay to ashena shodam.sade va samimiy va latif bod.khosh hal misham betonim bishtar ba ham sohbat konim
inam akhare yeki az sheray mane ke barat mizaram
بگذار یک شب ،فقط یک شب کنار تو بمانم
میخواهم آدم شوم
از پینوکیو که کمتر نیستم ،پری مهربان
سلام. کوتاهی کارها پسندیده است اما این کار شاید عکسی بوده یا سکانسی از فیلمی یا… به هر حال در این فضا ” لباس مبدل خدا” را بیشتر می پسندم تا “مرزهای جنون” . امیدوارم همشه کوتاه و عمیق بگویید.
با شعر زیبایی از شما به روزم!!! سر بزنیدhttp://sagewebgard.blogsky.com/
…………………………….
ای بابا
دست شما درد نکنه
سارا
ببین!
خوب می نویسی…
نوشته هاتونو دوست دارم
(:
لینک شدین با اجازه .
مرسی .
بعضی نام ها بهتر است همیشه پنهان بماند ، بماند یک گوشه ای از قلبمان و هر وقت دلتنگ می شویم سرکی بکشیم تا خیالمان راحت شود که هنوز هم آنجا هست…
………………………………
;)
سارا
نوروز که می آید حساب تلخ و شیرین زندگی صفر می شود.همان حکایت روز نو و روزی های نو.امیدوارم سال جدید برای شما که باعث روشنی چشم و عید مجسم مایید سالی مبارک و پربار باشد.
با درود …
لینک داده شد.
وبتون رو لینک کردم
عیدت مبارک سارای عزیز…
عطر نرگش
رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوتر های مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحال روزگار
نوروزتان مبارک [گل][گل][گل]
بسیار بسیار نیکو … یک ایراد کوچک معنایی در عبور از مرز جنون هست که کلا می شود ندید. آفرین به این اسم گذاری حتی