سارای نازنینم
خوشحالم که هستی، حتی اگر من نخوانمت.
پاینده، زنده، خوشحال باشی…!
………………………
تبسم جان
من نامه نوشتم و منتظرت ماندم
شاید ندیدهای
دلم تنگ می شود
سارا
گفتاکه کیست بر در؟ گفتم کمین غلامت!
گفتا چه عزم داری ؟ گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی / گفتم که لطف عامت
گفتا چه دیدی آنجا ؟ گفتم که صد کرامت
گفتا که چند رانی ؟ گفتم که تا بخوانی
گفتا چه کار داری ؟ گفتم مها ! سلامت
گفتا که خواندت اینجا ؟گفتم که بوی جامت… !
خامش
که گر بگویم من نکتههای او را
از خویشتن برآیی نی در بود نه بامت
دمش گرم! ولی این روزها دیگه یافت مینشود!
در ضمن من یک روز موسیقی اینجا رو خواهم دزدید.
سارای نازنینم
خوشحالم که هستی، حتی اگر من نخوانمت.
پاینده، زنده، خوشحال باشی…!
………………………
تبسم جان
من نامه نوشتم و منتظرت ماندم
شاید ندیدهای
دلم تنگ می شود
سارا
وقت است که می نوشم …
براین شعر و آن نظر که مانا داده است چیزی جز سکوتی سرشار از تحسین نمی توان اضافه کرد.موفق باشید
گفتاکه کیست بر در؟ گفتم کمین غلامت!
گفتا چه عزم داری ؟ گفتم وفا و یاری
گفتا ز من چه خواهی / گفتم که لطف عامت
گفتا چه دیدی آنجا ؟ گفتم که صد کرامت
گفتا که چند رانی ؟ گفتم که تا بخوانی
گفتا چه کار داری ؟ گفتم مها ! سلامت
گفتا که خواندت اینجا ؟گفتم که بوی جامت… !