دوست قدیمی

به زیبایی ی چشم هایت
بی عاطفه ای
چه کسی جز من اما می داند
چه چشم های زیبایی داری
به سرخی ی لب هایت
حیله گری
چه کسی اما
جز من
سرخی ی لب هایت را می فهمد
می گزی
سپس
منتظر می مانی
اولین و آخرین شکارت
جان بگیرد
تا زمینش بزنی
باز
با
زیباترین
چشم هایت

دیدگاه ها . «دوست قدیمی»

  1. فوق العاده بود
    بسیار
    مبهوت این همه زیبایی در کلامتونم خانم محمدی
    زیبایی که فقط به شعرهاتون ختم نمیشه
    تو واژه واژه حرفتون میشه پیداش کرد
    هاتونmailتو
    و……
    شاد باشید
    با بهترین آرزو ها
    پریش
    ————————-
    امیدوارم با چند ماه غیبتم
    هنوز منو به یاد بیارید
    parishing_mahdavi
    آدرسم عوض شده
    تو فیلدش پر کردم

  2. نمی دانم چرا هر وقت بین شعر و وزن وآهنگ فاصله می افتد ,دلهره ای مرا میگیرد حسی تلخ که انگار حادثه ای ناخوشایند در راه است. از وزن وقافیه و امثال آن تاجایی باید کم کرد که آنچه میماند منطقا ازنثر خالی قابل تفکیک باشد.
    البته این توضیحی است درباب فرم شعر وگرنه کارهای شما واقعااز لحاظ محتوایی اغلب قابل تامل و اثر گذارند

  3. حتی تو…
    ×××
    مرسی که سر زدی.
    من به روزم…
    باز هم بیا به مخروبه.
    ×××
    زندگی پر از چشمان است. چشمان من چشمان تو …او. و فرداها پرند از سیاهی چشمان ما. کسی نیست قلمویی بیاورد. و من به نمی دانم یک نمی دانم گرفتار آمده ام.

  4. سلام
    من دنبال لیلا یورت خانی میگردم الانم باید ۳۰سالش باشه.تو قیام دشت میشتن که یه دفعه ازون محل رفتن.برام پیداش کنید.تا عمر دارم براتون دعامیکنم.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.