بیدار شوید
چه کسی باید به من شلیک کند؟
من دارم
با لباس خواب
به سمت تختم می روم
10 دیدگاه دربارهٔ «دوئل آخر شب»
خواب ببین !
خواب ببین !
تا لحظه شلیک شب
برمیگردم ازمصاف خاموش یک دوئل
تلخ وشکسته دل
هیچکس مرا ندید
هیچکس بیهوده خویش را
بازیچه ی خشمی عبث نکرد
امروز هم بلیط مرگ
در دستهای مردم خوش شانس دیگری است
امشب دو باره مرگ را باید رصد کنم
در آسمان تیره ی کابوس وخواب خود.
ازدواج تعاونی…
خواب ممنوع !
این روزها
در خواب هایم بیدار می شوم
و
در بیداری ام
میمیرم…
…
هفت … هشت … نه … ده
چرا شلیک نمی کنی عوضی
خسته شدم از این دوئل تکراری
…
بد تو ی کار غرق شده بود م …
که نوشته ها رو دیدم
یک فضای جدید پیش رو دیدم !
شلیک نمی شود به خواب تو
و خیالت تخت که شیرین تر از عسل می چکد بر دهان تو
شهد کامروایی از عشق دیرین
کافی است پذیرایش باشی با مهر و جان !
بازارچه غذا
به نفع بیماران مبتلا به سرطان
موسسه خیریه بهنام دهش پور
===========
زمان : ۲۳-۲۵ آبان ماه ۱۳۸۶ ساعت بازدید:۱۱ الی ۱۹
مکان : خیابان ولیعصر ، پایین تر از چهاراه پارک وی ، مجموعه فرهنگی سپید (روبروی سوپر استار)
یک گام به جلو
یک گام به عقب
دست ها باز
یک چرخ با حرکت ثانیه ها
رقصی چنین باید
تا گوشه تخت
پلک ها آرام
لبها بسته
نفس ها آرم
من به خوابی خوش آرزومندم
اولین بار بود به پاگرد شما پای نهادم . زیبای زیبا . ساده اما صمیمی …
خواب ببین !
خواب ببین !
تا لحظه شلیک شب
برمیگردم ازمصاف خاموش یک دوئل
تلخ وشکسته دل
هیچکس مرا ندید
هیچکس بیهوده خویش را
بازیچه ی خشمی عبث نکرد
امروز هم بلیط مرگ
در دستهای مردم خوش شانس دیگری است
امشب دو باره مرگ را باید رصد کنم
در آسمان تیره ی کابوس وخواب خود.
ازدواج تعاونی…
خواب ممنوع !
این روزها
در خواب هایم بیدار می شوم
و
در بیداری ام
میمیرم…
…
هفت … هشت … نه … ده
چرا شلیک نمی کنی عوضی
خسته شدم از این دوئل تکراری
…
بد تو ی کار غرق شده بود م …
که نوشته ها رو دیدم
یک فضای جدید پیش رو دیدم !
شلیک نمی شود به خواب تو
و خیالت تخت که شیرین تر از عسل می چکد بر دهان تو
شهد کامروایی از عشق دیرین
کافی است پذیرایش باشی با مهر و جان !
بازارچه غذا
به نفع بیماران مبتلا به سرطان
موسسه خیریه بهنام دهش پور
===========
زمان : ۲۳-۲۵ آبان ماه ۱۳۸۶ ساعت بازدید:۱۱ الی ۱۹
مکان : خیابان ولیعصر ، پایین تر از چهاراه پارک وی ، مجموعه فرهنگی سپید (روبروی سوپر استار)
یک گام به جلو
یک گام به عقب
دست ها باز
یک چرخ با حرکت ثانیه ها
رقصی چنین باید
تا گوشه تخت
پلک ها آرام
لبها بسته
نفس ها آرم
من به خوابی خوش آرزومندم
اولین بار بود به پاگرد شما پای نهادم . زیبای زیبا . ساده اما صمیمی …