خیال نکن
بارانی یا شالهای پشمی
تو را گرم خواهند کرد
خیال کن
نارنجی، زرد، قرمز
چقدر به من میآیند
خیال نکن
موهایم را ببافم
با روبانهای مودب
خیال کن
موهایم چگونه
سرتاسر شهر میوزند
خیال نکن
زیر باران پاییزی
راهت را پیدا خواهی کرد
خیال کن
من چطور
دیوانهوار
چهار فصل
میخندم
دیدگاه ها . «خیال نکن»
دیدگاهها بسته شدهاند.
پاییز شد …. هوای ابری … بارون یه ساعت قبل از غروب..سرما …سوز و صدای هو هوی باد .. کوچه های خالی …برگهای نارنجی .. کسالت … ایران چهار فصلش پاییزه
بوی پاییز ازدرختان می رسد
بوی فصل تیره بختان می رسد.
با درود،
پیش از هر چیز از پذیرفتن دعوت متشکرم.
امیدوارم باز هم به زولا سر بزنید.
.
بی هیچ تعارف، شعرتان این بار بیش از اشعار پیش تاثیر گذار بود. و شاید این تاثیر به خاطر موسیقی خارق عادت شعر و زبان صیقل خورده ی آن باشد.
سپاس گذارم.
موفق باشید.
یادش بخیر !
سارا : خیلی یادش بخیر
خیال نکن از خیر این شعر، آسان گذشته ام.
خیال کن همه ی آن را مو به مو زندگی کرده ام.
خیالت راحت ….
ما هزارها سال قبل تکه تکه شدیم همان که می گویند انفجار بزرگ. پس گوش بر مداری چرخید وچشم در برهوتی تهی گم شد.
اینک از پس پهناوری بی دلیل آرام آرام مجموع می شویم . اول گردن آمد بعد پای چپ آن گاه انگشت کوچک پای راست وبعد…
انگار داریم به هم می رسیم . انگار داریم من می شویم . گوش که آمده چشم هم آمده پا هم آمده … وما در انتظاری پر حسرت نشسته ایم آمدن قلب را. نشانه هایش را می بینم .حس پاییزی اندوه پاییزی رنگهای پاییزی … آری انگار قلب دارد می رسد.
محشر بود، آن خیال کن هایش.
خیال نکن خیالت نمیکنم
خیالت راحت خیال میکنم
چشمانت… صدایت… نگاهت…را خیال می کنم
خیال کن
زیر باران پاییزی
راهت را پیدا خواهی کرد
خیال کن
سلام
گفتید پاسخ تمام نامه هارا و تمام نامه هارا پاسخ داده اید ولی سالهاست نامه های من بی پاسخند سالهاست… شاید سی هم بشود …. نامه من نامه شادی نیست غم هم نیست نامه …نامه ی من فراغیست حول بر انگیز و امیدی است نا پایا و مرا دلخوش کنکی پا برجا و سالهاست که خانه دلم پاییز است. سارا ی عزیزم بازهم سلام
سلام سارای مهربان…
پاگرد رو اندازه ی خودت دوست دارم!
می دونی یعنی چقدر؟؟؟؟؟؟!
روز دوم پاییز ..
هوای پاگرد هم پاییزی شده …
نارنجی نارنجی
این نشون میده که چقدر قلمت قویه .
مرسی سارا مرسی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ، ره ز که پرسی ، چون باشی
تصحیح می کنم :
کی روی، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی
گاهی خیال دیگر وسعتی ندارد، زیر باران پاییز خیس میمیرد…
سلام
بالاخره آمدم
…….با خبر چاپ نشریه تخصصی غزل پست مدرن
…….با مقاله ترفندهای زبانی در غزل پست مدرن (بخش سوم)
…….و مهم تر از همه:
…….یک شعر:
…….«زیر درخت گلابی!!»
در ۷ اپیزود
در ۷ روز
به اندازه آفرینش دلگیر انسان
که به قول «رزا جمالی»:
این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی!!
من آمده ام
منتظر آمدن توام تنها
بعد روزها چله نشینی…
سلام سارای عزیز.
هیچ وقت دلم نمیخواست اینجوری عصبانی اولین ملاقات رو باهم داشته باشیم اما…
به هر حال حضورت کلی خوشحالم کرد
کوتاهی ِ منو هم بذار به حساب علاقه ی بیش از اندازه ی من به شعرها و نوشته هات که همیشه دوست داشتم مثل ِ تو بنویسم.
من بی انصافی کردم ، اعتراف میکنم.
امیدوارم منو ببخشی…
حالا مهربان تر میشی؟