میخ‌ها

سلام آقا
شما درست شبیه میخ سمت راستی‌ی کف دست من هستید
فرسنگ‌ها آن سو تر
او هم اصلا حرف نمی‌زند
از جایش هم تکان نمی‌خورد
شرمنده‌ام
استخوان‌هایم دارند از هم باز می‌شوند
من دیگر تحمل ندارم
می‌خواهم بروم پایین
بستنی وانیلی بخورم
خودتان می‌دانید
اما دو تا میخ تنها
در آسمان خالی
هیچ چیز باحالی نیستند

7 دیدگاه دربارهٔ «میخ‌ها»

  1. خیلی وقتها اینجا می آیم برای این موسیقی خوب و دیدن این فیروزه ها و خواندن چند شعر ساده که زیبایم می کند.اما همیشه از خودم می پرسیدم سارا چه شکلی است ؟ تا اینکه در وازنا دیدمت و خیلی شاد شدم.شبیه تصویر شعرهایت بودی.

  2. برای زیستن دو قلب لازم است:
    قلبی که دوست بدارد قلبی که دوستش بدارند.
    قلبی که هدیه کند قلبی که بپذیرد
    قلبی که بگوید قلبی که جواب بگیرد
    قلبی برای من قلبی برای انسانی که می خواهم
    تا انسان را در کنار خود حل کنم”
    به نظر من
    برای زیستن عقل لازم است
    عقلی که منطقی دوست بدارد عقلی که طوری فکر کند که باعث شود دوستش بدارند.
    عقلی که محبت هدیه کند عقلی که محبت را معنی کند.
    عقلی که سوال ایجاد کند عقلی که پاسخ دهد.
    عقلی که به زندگی جهت دهد و آن را
    هدف دار سازد.
    عقلی که بداند دنیا برای چیست
    و آخرت برای کیست.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.