با او رابطه داشتم
تنها بودم
او هم تنها مانده بود
هر دو خسته بودیم
من از زمین
او از آسمان
قرارمان نیمه شب بود
پشت پنجره آمد
باورت نمیشود
به من لبخند زد
خیلی زیبا
فوق العاده زیبا بود
یادم آمد
شب چهاردهم بود
و
او
کامل ِ کامل
17 دیدگاه دربارهٔ «اعتراف»
دیدگاهها بسته شدهاند.
شبی که خورشید ماه و یکی می شوند قرار دارم.
منتظرم …
شایان
صحرای رز
صدق من ونیت من یادباد
رفتن حیثیت من یادباد
مثل همیشه زیبا بود بانو!
از خستگی نباشد : روز هم می آید : کامل ِ کامل … راستی : دوست دارم از لبخندها و خنده هایم بشناسندم و بشناسمندشان نه از زخم هایم و زخم هایمان …
احسنت! خیلی قشنگ بود
یاعلی
…….
ماه گم شده
بی نظیر بود
ماه نو را بیشتر دوست دارم چون هنوز جا داره که رشد کنه و کامل شود و گسترش یابد و پیش از آغاز افول ناگزیرش سراسر سطحش را سرشار از نور می کند. پائلو کوئیلو
سلام.
شعر زیبای شما مرا یاد قرارهایم با همسرعزیزم انداخت.
مرا هم به عنوان یکی از مشتریان وبلاگ زیبا و پر احساستان اضافه کنید.
هر روز سر خواهم زد. از اینکه کریمانه شعرهای زیبایتان را در اختیار همه قرار داده اید سپاسگزارم.
مرسی.
سلام! سارا…
او کامل بود و من ناقص…
اما غصه نخوردم…
فردا او ناقص شد و من رو به کامل شدن…
.
سبز باشی.
منم یه وقتهایی که غصه ام میگیره میرم رو پشت بام و باهاش درد دل میکنم
اما نمیدونم چرا دفعه ی قبل پشت ابرها قایم شده بود و باهام حرف نزد
[گل]
یه روزی اونم به من لبخند زد ، پست پنجره ولی هر دو تو زمین بودیم ، بعد ادان صبح ، از حرم میمدم ، دوباره آشتی کرده بودیم ، حالا دوباره رفته . زمان ایستاده ، همون روز ، همون ساعت
سلام سارا
شعر خوبیه
ولی راستش توی این چند پست کاری نبوده که یه دفعه بگیردم.
الان یه بار دیگه نگاه می کنم تا بهت بگم آخرین باری که از خواندن شعری از تو آسمان رفته ام کی بوده…
“تیک تاک” آخرین بود. واقعن من را گرفت.
این ها یکی دو تا خوب بود ولی سهمناک نبودند.
خوش باشی
زیبا…زیبا..زیبا
عالی بود. اما با توجه به روز ماه اگر مردی این را می گفت دیگر چیزی بود. آفرین
اعترافت واقعا جالب بود
حس خوبی بهم دست داد
قدرت تشبیه فوق العاده ای داری
موفق باشی