ماه دخت
روبندهاش را بالا زد لرزان
دستم را گرفت و فشرد
برق می زد چشمانش
گفت
میفهمم چه میگویی
جای تو بودم کاش
کنارم ماه دختی بود
میگرفت دستم را
چه خیالها داشتم
ماه دختی جسور
چشمانش پر از برق شیطنت
و به من
آن روزها میگفت
خطر کن
خطر کن دخترجان
میفهمی چه میگویم؟
ماه دخت پرسید
دیدگاه ها . «خاطره»
دیدگاهها بسته شدهاند.
جای تو بودم کاش
کنارم ماه دختی بود
میگرفت دستم را
چه خیالها داشتم
….
کاش ماه دختی داشتم این روزها. یک هُلِ جسورانه…
همیشه توو جنگ ِ نه چندان با شکوه ِ عقل و دل ………. خطر کردن زیباست .
من آرزو می کنم بهترین تصمیم رو بگیری.
شبی سرمه ای
ماهی نقره ای
و زنی تنها
نشسته بر پله خیال
روزهای رفته را
غمگنانه
زیبا زمزمه می کند
و در سوگواری فاصله ها
گیسوان پریشان خویش را
از نوازش مهتاب
پر می کند
کاش .کاش….کاش
غروب است و می خوانم
حتی نمیدانم که می خوانم یا ..میدانم
آنقدر دیر است که آسما قرمز شده
و آنقدر شنیده ام که شنیدن سخت شده
چشمانم سیاهی می رود.و یا ….آسمان سیاه است
من کجایم
کاش آسمان قرمز نبود
وبلاگ و سایت ، هر دو فوق العاده هستن.
موفق باشی!
یعنی از تلخی وهراس نتوانستن وبرباد دادن عمر به قمار عاشقانه خطا وخطر پناه ببر؟
طرح ها برایم خیلی جذاب بود مثل مادربزرگ و پرنده و … و بعد شعرهایی که هم این جا خواندم و هم در وازنا در آخر شعر به آدم ضربه ی نهایی را وارد می کند.
اگر توان جسارتم بود
بی درنگ می رفتم …
***
سلام !
من همیشه نوشته هات رو می خوندم .
خوشحال میشم به من سر بزنی
در قفل بود
دخترک دور اتاق می چرخید
هستی را نا سزا می گفت
تا پری اینهء تاقچهء گلی امد
ایستاد
تعصب کبود پای چشم معصومش تازگی نداشت
و هنوز
بدنش جای درد تازیانه های پدر بود
و هنوز
نفسش هق هق داشث
و ضربانش تند میزد
با این حال پری بازیگوش زیر لب میخندید
او عاشق بود
بعد از امروز ظهر
عاشق تر شده بود
سلام
من نسبت به اشعار علاقه ی خاصی دارم
و اینکه شما اهل هنر ادبی هستی و اهل شعر خوشحالم
و خوشحال میشم که شما این مکاتبات ما با هم ادامه پیدا کنه
ممنون