طعم خوب قرمز
جای دندانهای شیری من بر تنت
نوشتن اولین شعر با هم بر سفال شمعدانیها:
” سارا انار دارد.”
و کشیدن قلبی کج
پشت دیوار بلند دبستان
گلی کردن لبهایم با تو
پس از تو
چه مدادهای سیاهی که حرفهای سخت زدند
داد زدند
هیچ مدادی
مرا مثل تو شعر نکرد
هیچ مدادی
مرا مثل تو نقاشی نکرد
ماهی نشان ِ نوچ ِ عزیزترینم
عکس: بیل برانت ۱۹۰۴-۱۹۸۳
از منصورنصیری فتوبلاگ
* دی زنگرو
ماه وله کن
ماه چارده وله کن
ماه گرفتی
سی چی گرقتی
.
.
.
افسانه بوشهری در مورد ماه گرفتگی
حبیب: (حلب، دیگ، کوزه، دم دم، تمبورین)
کاری از حبیب مفتاح بوشهری
www.beethovenmc.com
www.avakhorshid.com
کاری زیبا
همراه موسیقی پارو زدن بر دریا و هنگام ساخت لنج…
دلم تنگه ما
تنگه از دست زمانه
والا زارم پیاپی
بشم واشم از این حال
از این عالم به در شم
بشم از چین و ماچین
از ماچین دورتر شم
والا دورتر شم
دورتر شم
والا هول ناکست
اگر تو با منی
چه باک است
والا لشکر شکونم
والا قدرت می دونم
24 دیدگاه دربارهٔ «“پسرک آلوچه فروش”»
دیدگاهها بسته شدهاند.
:) شعر اول خیلی به دل می نشیند.
فکر نمی کردم اینجا کسی به سال گرفته شدن عکسها کاری داشته باشد … حس جالبیست… یک جور حس نزدیکی با دخترک داخل عکس …
سلام سارا جون
نمی دونم از کجا شروع کنم خیلی خیلی
قشنگه
نمی دونم وقتی این نوشته ها رو می خوندم
چه حالی داشتم
اگه یه فرصت کوچولو داری یه سرم به من بزن دوستت دارم
سارا جان!
مانند همیشه طعم زندگی از آهنگ شعرهایت چشیده می شود. سرافراز باشی
من نوشته هاتو خیلی دوست دارم.
انگار اولین بار که شعر رو مبفهمم!
مثل تولد.سایتتو دوست دارم.
انگار اولین بار که شعر رو مبفهمم!
مثل تولد.سایتتو دوست دارم.
سلام سارا جان
قشنگه مثل همیشه…
حالا باید بروی تمام سفال شمعدانی ها نوشت:
سارا چه چیزها که ندارد.
باز هم حرفی از گذشته سارا
…
خوشمزه بود!
هیچ مدادی
مرا مثل تو شعر نکرد ….
بسیار دلنشین….
زیبا بود برازنده . . . مطالب بسیار زیبا و پر از احساس و همراه با موزیک فوق العاده دلنشین همراه با مدیریت قوی شما وب سایت بسیار جالبی خلق شده .. .. . . مگه نه ؟؟؟؟
سارای عزیز:
متاسفانه این منم؛ از زمان بی نهایت در شکایت ای و سخت از خود رنجیده ای.
کسی که به فردایی می اندیشد که فرزندان امان دگر همچو ما طعم تلخ و زهراگین جدایی و دوگانگی و بیگانگی را هرگز نچشند؛ که در پس طلوع خورشیداش٬ پرچم یگانگی را بدست گیرند و طنین صدای ما شدن خویش را با غرور و به بانگ رسا به فرداهای فرزندانشان سپارند.
حال بگذار گورکنان اندیشه در این شب سیاه بی فروغ گور همچو من و مایی را کنند؛ چه باک٬ ما نه نخستین ایم و نه آخرین.
خیلی حس خوبی تو این عکس بود … بوی آشنایی داشت… شاد باشی
سلام سارای گلم
ببخشید نتونستم زودتر از این بیام
به گلم سر بزنم
راستش دلم خیلی گرفته بود
و گفتم یه سری به بلاگ بزنم که چشمم خورد
به لینکت و اومدم نمیدونم خوش اومدم یا……………
بگذریم
متنو بخونم نظرمو میگم
قربان تو : دلتنگ( یه مسافر)
دیدار اول و حرف تازه ، چه خوب که هستند آدمهایی مثل تو که میشود در آینه منتظر به دیدارشان ماند برای حرفی تازه …
چقدر زیبا می نویسید! بی خجالت می گویم دوستشان دارم نوشته ای شما را. زیبا هستند.
سلام. نوشته ها زیبا هستند و قدرت هل دادنت را به سالهای دور دارند. دیگر اینکه اینجا می توان با کلمات گپ زد. حس خوردن یک فنجان چای با یک دوست در یک بعد از ظهر آرام و بی دغدغه تابستان را دارد که این لحظات، این روزها کیمیاست. به خاطر همه اینها از سارا متشکرم.
موسیقی متنی که انتخاب کردی خیلی زیباست. و چند تا از اشعارت…
اردیبهشت تهران
آخر خط
خیلی زیبا بودند.
خوشحالم با اینجا آشنا شدم. البته با خودت که آشنا بودم. اما خبر نداشتم شعر هم مینویسی.
موفق باشی
فری ناز
سلام. شعر «عکس یادگاری با خدای بزرگِ شوش» خیلی بهم چسبید. مرسی. موفق باشید.
سلام …باکاری برای یدالله رویایی ویک رباعی به روزم … سربزن…ممنون
دلم گرفته هزار بار
هزار بار
تو هنوز بلند می خندی؟
هنوز موهایت را دم اسبی می بندی؟
هنوز دوچرخه سواری می روی ؟
تو هنوز …
پاگرد من بگرد تا بگردیم
فدات شم
شعر اولت قسمتی از کودکی همه ی ماست مال همان سالها که دندانهای شیریمان لق بود!