سیمین خانم

رییس دکمه را فشار می‌دهد
مردان جوان سبزپوش حرکت می‌کنند
باتوم برقی در یک آن آدم را به جنبش‌های زنان در تمام جهان وصل می‌کند
زنان رسانا هستند
عایق‌ها هجوم می‌آورند
سیمین خانم می‌گویند آرام باشید، آرام
نعره می‌کشد:
” تا سه می‌شمارم، متفرق شوید”
وقت کمی است برای آتشی که گرفته‌است سال‌ها
یک
آیا پدرش مادرش را کتک می‌زده؟
دو
آیا پدرش او را مجبور به کاری می‌کرده؟
سه
سیمین خانم می‌گویند آرام باشید، آرام
جوان سبزپوش با سرشانه‌های مقدس به سیمین خانم لگد می‌زند، دختری که کنار او است
خونش به جوش می‌‌آید، فریاد می‌کشد، فریاد عجیب و نامفهومی است
تلخ و تاریخی،
انگار صدای یکی از مادربزرگ‌هایش است از دالون‌هایی تو در تو بیرون می‌ریزد
شاید زنی در دوره‌ی شاه عباس، نادرشاه، …
سیمین خانم می‌گویند آرام باشید بچه‌ها‌جان، آرام
لبخند از لبشان دور نمی‌شود
آتش خوب گرفته است
دارد می‌سوزاند
و
دیگر خاموش نمی‌شود

32 دیدگاه دربارهٔ «سیمین خانم»

  1. این زنانگی های نا آرام شعر نمی شوند!
    من سفید را فقط روی سیاه می خوانم
    حالا تو هرچقدر که دلت می خواهد سرخ شو
    و فریاد بزن «من زنم!»

    روی پلاکارتهاشان نوشته اند: «خدا هم زن است!»
    یکی می گوید: «به خاطر همین مغز اش کار نمی کند؟»
    می خندم!
    صدایی می گوید: «هر کس خوشش نمی آید راهش را بگیرد و برود. این برنامه برای حامیان حقوق زنان ست وُ بس!»
    می خندم
    می خندم وُ هیچ خوشم نمی آید
    می خندم وُ هیچ خوشم نمی آید وُ باز هم می مانم…
    زن موهای کوتاه سیاهی داشت
    با پیراهن ِ آبی
    صدای گرفته اش بوی حشیش ِ خیس می داد
    و جیغ های زنانه ی ناهنجارش
    بشریت را از وسط دو نیم می کرد
    و می خواست جنین شش ماهه را، به نام قانون، از شکم طبیعت بیرون بکشد
    یادم رفت بپرسم چرا «زن» برایش «نیمی از بشریت» بود فقط؟!
    یادم رفت بگویم که خواهرش نیستم حتی اگر «خواهر» صدایم کند،
    روز‌ ِ هشتم ِ‌ مارس!
    «جوانان سبزپوش» همه جا هستند
    اما…
    همیشه سبز نمی پوشند
    همیشه لگد نمی زنند
    همیشه هم مرد نیستند!

  2. لورکا می گوید: اگر نمی گریند به خاطر این است که به جای مغز سرب در جمجمه دارند.
    تشبیه سبز پوشان به ربوت ها زیباست.
    دید شاعرانه ی شما گاه بیداد می کند .ارجاع نعره ی نامفهوم دختری جوان به دالان های دوره ی شاه عباس.
    این شعر بیانیه ای سراسر معترض است.روشن بینی زنی است که جهان را از خود عبور می دهد.روانکاوی گزمکانی است که غلامان جان برکف استبدادند.
    شعر به معصومیت پوست نازک زنی است که کبود می شود و ورم می کند ٬ و دختران می گریزند در باد ٬ و آزادی از پشت یک درخت سرک می کشد ٬ دهانش زخمی است.
    هشت مارس…خواهر من است و مادر من است و همسر من است و عشق من است ٬ هشت مارس شعر هم زن است ٬ خیابان هم زن است ٬ خورشید هم زن است٬.

  3. در اینجا همه هیچ اند.
    چه زن و چه مرد.
    اما زن هیچ تر است.
    می دانی چرا؟!
    چون نامش از دو حرف ز و ن ساخته است.
    زن یعنی
    حرام!
    نیستی!
    سستی!

    این جا زن یعنی هیچ!
    اما هرچه باشد زن زن است و همه چیز.
    این را در گوش کناری ات هم بگو.
    هیس
    می شنوند!
    دمکراسی حقیقی!

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.