تلفن همگانیِ بد خواب

تلفن زنگ می‌زند
شبِ شب است
می‌رود روی منشی
– سارا بیداری ؟
گوشی را بر می‌دارم
– چیزی شده ؟
– مرا ببخش،
یک تک پا بیا پشت پنجره
نگاه کن
ماه گم شده

21 دیدگاه دربارهٔ «تلفن همگانیِ بد خواب»

  1. برخورد شاعر با زبان جدالی است مهیب برای فراچنگ آوردن روشن انچه که می بیند.
    برخورد با فرم هم همین است»من فکر می کنم هر فرم ناب در وهله ی اول ماده ی خامی است مثل فولاد» و تلاش شاعر در پی دادن انحائی است به آن »انحنائی که خودش می خواهد.
    شما به توانائی های مخصوص ذهن شاعرانه ی خود پی برده اید »شاعری بریده از قراردادها در جستجوی دیدی منحصر به خود.
    قصدم تحلیل شعر شما به ساق چیزهائی نیست که خوانده ام
    اعتقادم این است که درک اکتسابی »ذهن را از شگفتی های تازه محروم می کند.
    شعرهائی هست که در مواجهه با آنها به قول ویلیامز»ناگهان خود را در اتاق خوابی می بینیم که داریم بند لباسهای زن را باز می کنیم و با هر گره ژرفائی از زیبائی در مقابلمان آشکار می شود» و خیره می شویم به آن تن برهنه ی بی شرم.
    شعرهائی هم هست که برهنه اند»ناگهانی می آیند و ما را در شکوه خود خلع سلاح می کنند »بند و گره و لباسی در کار نیست»مثل باد زمستانی می وزند و نگاهمان را خیره ی شگفتی خود می کنند»
    شعر شما از نوع برهنگی دوم است.
    فکر نکنید با این مثال به ابتذال در غلتیده ام.
    قدر خودتان را بدانید سارا خانوم
    شعر شما بوسه ای است درست میان قلبهای ما

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.