گرسنه، زخمی و خسته
سمتِ من آمد
نان شدم
دستهای زمختش را نوازش کردم
گرم شد، قوی و آرام
نگاهم کرد
گفت
تو یک روسپی هستی
چای را دم کردم
ساعت را بستم به دستم
مانند پروانهای سبک و رها
لبخندی ازلی بر لبانم
رفتم
بیست و پنج آذر، دو بامداد، خانه باران
دیدگاه ها . «النگو»
دیدگاهها بسته شدهاند.
شاید بین ضعف و گرما و قوت و رفتن باید رابطه ایی باشد و اگر هست من چرا فاحشه اش را نمی فهمم؟
دو، سه، سه
دو، سه
با من که می رقصید،
لبخند،
روی لبانش ماسیده بود؛
شعر ِ خندانِ بی آهنگ!
***
ببخش شاعر! خط ها را نباید شمرد، می دانم…
ببخش!
زیبا !
وقتی هیچ کسی نیست و آدم خواب قبرستانی قدیمی را دیده است. وقتی باران می بارد و هیچ کسی نیست… شعر تو عین همدردی است. می نشینی کنار و دست می کشی روی زخم ها… به خواب می روم…
راستی؟
گرم اش کردم
آرام اش هم!
سیرش هم!
بر روی میز تنها ماندم
بیات شدم!
رفتم!
من
این دگر من نیستم من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم
زیبایی و رقص موزون کلامت را تحسین میکنم ولی…..
مراقب استفاده از ضمیر متکلم وحده در شعرهایت و هم زندگیت باش.
اگر در این دنیا باشم حتما برایت می نویسم .
من بی تاب رفتم به دیاری از آتش ها .. بی آنکه بدانم پشت سرم در های دیگری هم باز هستند … سلام سارا جون …
کامنت من اینجا خیلی زمخت به نظر میرسه واسه همینه خیلی کم کامنت میذارم برات .. اما منو به خاطر بی حرمتی به وبلاگت ببخش … مجبورم بنویسم که غرق نوشته هات میشم .. معرکه می نویسی … هنوز هم لینکت تو وبلاگم هست … حتی بعد از خونه تکونی مفصلی که کردم …
برای یک شوالیه وبگردی درد غریبی است… بسیار زیبا و خاموش مینویسی سارا… ممنون که بالاخره آینه گرد گیری شد بنویس و ما را بی نصیب نگذار ای دوست غریب و قریب.
یا حق!!!
بارش برف را که فراموش کنیم ،
برای رسیدن
زمین هم لغزنده است…
دوست عزیز مطلبتونو خوندم . بسیار زیبا بود.
امیدوارم موق باشید
بارش برف را که فراموش کنیم ،
برای رسیدن
زمین هم لغزنده است…
دوست عزیز مطلبتونو خوندم . بسیار زیبا بود.
امیدوارم موق باشید
گرمای دستانش را هنوز حس می کنم.
امنیت آغوشش را.
مدتی می گذرد…
سیراب از عطر تنش
به خواب می روم…
به انتظار می مانم…
هنوز نوازشش را می خواهم تا گرم شوم و گر گیرم.
خیلی قشنگه فقط اینکه
البته من تو شعر خودم زیاد سر رشت ندارم ولی فکر میکنم تو اشعارت خیلی فعل به کار میبری اگر کمتر از افعال استفاده کنی خیلی بخیلی بهتر میشن البته این فقط نظر منه موفق باشی
بوی هل در آتشدان تاریخ کهنه دم چونان مست میگذرد.یاد یکی از شعر های قدیمی ام افتادم.از تو به این خاطر متشکرم.
بوی هل در آتشدان تاریخ کهنه دم چونان مست میگذرد.یاد یکی از شعر های قدیمی ام افتادم.از تو به این خاطر متشکرم.