انگار

café.JPG
ته کافه نشسته بودی
روبرویت مردی
پشت به مرد روبرویِ من
چشمانت سنگین بود
باورت نمی‌شد
فنجانت را آوردی بالا
ته کافه
من را نگاه کردی
پری‌وار و سبک
همین طوری‌ها بود انگار
حالا
همیشه می‌گویی
برویم ته کافه بنشینیم

دیدگاه ها . «انگار»

  1. ته کافه می نشینیم
    نگاه ات سنگین است
    نگاه ات دور می شود
    پری وار و سبک به نقطه ای نا معلوم می رود!
    .
    .
    بعد از آن لبخند
    دلم حرف تازه ای می خواست
    که دلنشین باشد
    دل آزار شد!
    آسمانی باشی

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.